مایکل ملوی نیاز به «کمک» داشت

اما فردای آن شب، مایکل ملوی باز هم به مغازه‌ی آنتونی برگشت تا از لطف مجانی آنتونی بهره‌مند شود. آن روز هم تا شب نوشید و باز با وضعیتی به بدی شب پیش بار را ترک کرد. باز هم آنتونی و رفقا چشم‌انتظار فردا و خبر مرگ مایکل ماندند. اما فردا باز هم همین ماجرا تکرار شد. روزها و روزها گذشت و مایکل با وجود آن که انباری آنتونی را کم کم داشت کاملاً خالی می‌کرد در همان یک قدمی مرگ جا خوش کرده بود و خیال مردن نداشت.

کم کم صبر «هم‌پیمانان قتل» لبریز شد. چاره‌ای نبود. مایکل ملوی نیاز به «کمک» رفقا داشت. دستیار آنتونی -مورفی- ساقی بار، تحصیلاتی در رشته‌ی شیمی داشت و به همین دلیل از او برای تسریع مرگ مایکل کمک خواستند. او پیشنهاد کرد که سهمیه‌ی مشروب مایکل را با ضدیخ رادیاتور ماشین -که از الکل چوب تهیه می‌شد و سمی بود- عوض کنند. فردای آن روز بعد از آن که نوشیدنیهای هر روزه هوشیاری مایکل را مختل کرد مورفی سهمیه‌ی ضدیخش را به او نوشاند. بعد از نوشیدن اولین لیوان، مایکل تقاضای نوشیدنی بیشتری کرد و لیوان دوم ضدیخ را هم تا ته سرکشید. لحظاتی بعد بر روی زمین افتاد و از حال رفت. مورفی او را وارسی کرد و به رفقا ندا داد که قلبش به سختی می‌زند. با این حال بعد از گذشت یک ساعت مایکل از جا بلند شد، از رفقا به خاطر حال خرابش عذرخواهی کرد و رو به آنتونی گفت که باز هم تشنه است!

آنتونی اعتقاد داشت مورفی به مقدار کافی ضدیخ به مایکل نخورانده است، به همین دلیل، این بار خودش دست به کار شد و سهمیه‌ی مایکل را به طور کامل با ضدیخ جایگزین کرد. اما تأثیر نوشیدنی سمی جدید بر مایکل چیزی در حد نوشیدنی همیشگیش بود. یک هفته‌ی کامل به مایکل ضدیخ دادند و تغییری شدیدتر از بار اول در او ندیدند!

کم کم هم‌پیمانان قتل به هم ریخته و عصبی شدند. به نظر می‌رسید الکل چوب -که مصرف حتی مقادیر کم آن باعث کوری هر آدم عادی می‌شود- تأثیری روی ملوی ندارد. باز هم جلسه گذاشتند و به دنبال راهی گشتند که یک مرگ «تصادفی» مؤثر برای مایکل تدارک ببینند. این بار مورفی پیشنهاد داد به مایکل غذای فاسد و مسموم بدهند. گروه پذیرفت. آخر وقت آن روز ساندویچی از ماهی ساردین فاسد شده، که چند میخ ریز هم در بین آن جاسازی شده بود در میان مقدار کافی نان برای پوشاندن بوی غذا و پنهان کردن میخها به مایکل دادند. مایکل خوشحال و سرمست از لطف بی‌حد رفقا، غذا را تا آخرین تکه خورد، انگشتهایش را لیسید. معده‌اش را با چند وعده الکل چوب شستشو داد و همانند شبهای دیگر مست و خراب، اما این بار کاملاً سیر، از بار راهی خانه شد.

بقیه‌اش بعداً …

فهرست چهار قسمت این ماجرا

قسمت اول : مایکل ملوی آتش‌نشان بود …

قسمت دوم : مایکل ملوی نیاز به کمک داشت

قسمت سوم : سگها هفت جان دارند، گربه‌ها نه جان و مایکل ملوی …؟!

قسمت چهارم : شما نمی‌توانید مایکل ملوی را بکشید

مایکل ملوی آتش‏نشان بود …

… البته شهرت او هیچ ربطی به شغلش ندارد. در واقع جریان شهرت او به هنگامی برمی‌گردد که در سال ۱۹۳۳ میلادی پیرمردی ۶۰ ساله، دائم‌الخمر و بی‌مصرف بود که هیچ‌کدام از مشروب‌فروشیهای نیویورک او را به داخل مغازه راه نمی‌دادند. تنها جایی که او می‌توانست به مدد چانه‌درازی و خوش‎صحبتی ذاتیش مشتریان مایه‌دار بار را وادار کند تا چند نوبت در روز مهمانش کنند مشروب‌فروشی آنتونی مارینو واقع در محله‌ی برانکس بود.

مارینو جوانک خوش‌پوش و ۲۷ ساله‌ی صاحب بار به درآمد حاصل از مشروب‌فروشی قانع نبود. او به اتفاق دوستانش شامل ژورف مورفی شیمیدان سابق و ساقی ۲۸ ساله‌ی کنونی بار، فرانسیس پاسکوا ۲۴ ساله صاحب مؤسسه‌ی دفن و کفن، گرین راننده تاکسی و دنیل کرایسبرگ ۲۹ ساله میوه‌فروش به دنبال راههای سریع پول درآوردن بودند و در این راه «قانون» مانع مهمی بر سر راهشان به حساب نمی‌آمد. مارینو هم، همانند صاحب مغازه‌های دیگر، دل خوشی از مایکل ملوی نداشت و ترجیح می‌داد این الکلی بی‌مصرف دور و بر مغازه‌اش پیدایش نشود، تا آن که روزی پاسکوا به نکته‌ای در مورد مایکل اشاره کرد که مارینو پیش‌تر به آن توجه نکرده بود: مایکل می‌توانست بهترین طعمه برای نقشه‌ای باشد که سال قبل، مارینو و رفقا -که بعدها در روزنامه‌ها به گروه «هم‌پیمانان قتل» مشهور شدند- بر سر یک الکلی مردنی دیگر پیاده‌اش کردند. آنها طعمه‌ی سال قبل خود را به کمک یکی از رفقای خود در شرکت بیمه، بیمه‌ی عمر کردند، سپس به او سهمیه‌ی بدون محدودیت و مجانی مشروب دادند و با همکاری ناآگاهانه‌ی قربانی او را به کام مرگ فرستادند تا با گواهی کارشناس بیمه مبنی بر مرگ تصادفی بیمه‌شده، طبق بیمه‌نامه با عنوان نفع‌برندگان جایگزین بیمه‌شده‌ی اصلی، ۸۰۰ دلار شرکت بیمه را تیغ بزنند.

مایکل ملوی طعمه‌ی آسان‌تری به نظر می‌رسید، چرا که با آن اوضاع اعتیادش به الکل باید یکی از همان روزها از پا می‌افتاد. «هم‌پیمانان قتل» با کمک دوستشان در شرکت بیمه این بار «مایکل» را با پرداخت ۱۷۸۸ دلار بیمه کردند. بیمه کردن مایکل بدون همکاری دوستشان در شرکت بیمه امکانپذیر نبود. هیچ کارشناس بیمه‌ی دیگری مایکل را با آن اوضاع و بدون آن که با خودش صحبت کند بیمه نمی‌کرد، ضمن آن که آنها مایکل را -برای پرداخت حق بیمه‌ی کمتر- ۴۵ ساله جا زدند. پس از مرگ «تصادفی» مایکل، ۳۵۷۶ دلار -معادل ۵۷۰۰۰ دلار به پول امروز آمریکا- به نفع‌برنده‌ی جایگزین در بیمه‌نامه(ها) یعنی آنتونی می‌رسید تا او آن را بین رفقا تقسیم کند.

بعد از آن که کار بیمه‌نامه‌ها ردیف شد، مایکل، الکلی بی‌مصرفی که آنتونی هر روز به هر بهانه از بار بیرونش می‌انداخت، یک دفعه نور چشم آنتونی شد و آنتونی به او گفت که از آن روز می‌تواند در بار او هر چه می‌خواهد به صورت مجانی بنوشد. مایکل بی‌کله و بی‌خبر از همه جا -بی آن که به چیزی مشکوک شود- خوشحال از موهبتی که شانس نصیبش کرده تمام آن روز را -بی‌وقفه- در بار نوشید، طوری که وقتی اواخر شب مست و لایعقل و به سختی از در بار بیرون رفت و در تاریکی گم شد، گروه رفقا تقریباً مطمئن بودند که فردا خبر مرگش را خواهند شنید.

بقیه‌اش فردا …

فهرست چهار قسمت این ماجرا

قسمت اول : مایکل ملوی آتش‌نشان بود …

قسمت دوم : مایکل ملوی نیاز به کمک داشت

قسمت سوم : سگها هفت جان دارند، گربه‌ها نه جان و مایکل ملوی …؟!

قسمت چهارم : شما نمی‌توانید مایکل ملوی را بکشید

کچل بدشانس و عقابی که چشمش ضعیف بود

آشیلوس نمایشنامه‌نویس یونانی را پدر تراژدی می‌دانند. به صفحه‌ی فهرست مرگهای غیرمعمول در ویکیپدیای انگلیسی رسیدم. اولین مورد مربوط است به همین آشیلوس. علت مرگ او را اینطور نقل کرده‌اند که عقابی سر طاس او را با صخره اشتباه گرفت و لاک‌پشتی را که صید کرده بود بر روی آن رها کرد تا لاکش بشکند. لاک‌پشت زنده ماند!

این جانور دوپا …!

اسب سریع‌تر می‌دود یا انسان؟ در مسابقه‌ی دو بین اسب و انسان چه کسی برنده می‌شود؟

بحث مسافرخانه‌دار ولزی گوردون گرین و شکارچی روباهی که آن شب مهمانش بود درباره‌ی این موضوع هیچکدام را متقاعد نکرد. بر خلاف طرف بحثش و احتمالاً خیلی از ما، گوردون معتقد بود که انسان در مسافتهای طولانی توانایی رقابت با اسب را دارد. این شد که گوردون و دوستانش تصمیم گرفتند این نظریه را به معرض آزمایش بگذارند و مسابقه‌ی ماراتنی بین اسب و انسان ترتیب دادند که از آن موقع -سال ۱۹۸۰ میلادی- تا کنون هر سال برگزار می‌شود. نظر شما چیست؟ آیا انسان در مسافتهای طولانی توانایی رقابت با اسب را دارد؟

بد نیست نگاهی به نتایج این مسابقه در چند سال اخیر بیندازیم (منبع این نتایج اینجاست):

نتایج مسابقات ماراتن بین اسب و انسان

همچنانکه می‌بینید در سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۷ میلادی انسان برنده‌ی این مسابقه بوده است. اما آیا این امکانپذیر است؟ آیا واقعاً انسان دو پا توانایی رقابت با اسب چهارپایی -که به نظر می‌رسد فقط برای دویدن آفریده شده- را دارد؟ جالب اینجاست که گروهی از پژوهشگران بر این باورند که انسان در مسافتهای طولانی و در شرایط مناسب نه تنها از اسب، بلکه از هر دونده‌ی قهار دیگری که در سیاره‌ی زمین زندگی می‌کند -از سگ، گرگ و کفتار گرفته تا آهوهای آفریقایی- جلو خواهد زد! آنها اعتقاد دارند این «انسان» است که آناتومی اندامهایش نشان می‌دهد که عملاً برای دویدن آفریده شده، کاری که اجداد میلیونها سال قبل ما به صورت تمام وقت در علفزارهای آفریقا و در تعقیب شکار انجام می‌دادند. در حالی که حرارت بالای ناشی از دویدن، هر جانور دیگری را پس از طی مسافتهای طولانی از پا می‌اندازد بدن بدون پوشش مو یا پشم انسان به او کمک می‌کند سریع‌تر از بقیه‌ی جانوران گرمای ناشی از فعالیت شدید بدنی را دفع کند و بتواند مسافتهای طولانی‌تری را با دویدن طی کند. این تکه فیلم را که از قسمت دهم سری مستند زندگی پستانداران بی.بی.سی بریده‌ام راجع به همین قضیه ببینید (سه دقیقه، حدود پنج مگابایت):

[MEDIA=19]

البته این نظریه مخالفانی نیز دارد، مثلاً عده‌ای معتقدند که نداشتن دم، ضعف بزرگی است که باعث می‌شود انسانها نتوانند حین دویدنهای سریع تعادل خود را همانند دیگر دوندگان دنیای وحش حفظ کنند و ….

اینها خلاصه‌ای بود که از صفحه‌ی اول این مقاله‌ی مجله‌ی دیسکاور با عنوان «زاده شده برای دویدن» در ذهنم مانده بود. می‌توانید با مراجعه به اصل مقاله (انگلیسی) و مطالعه‌ی کامل آن به دانستنیهای بیشتری در این زمینه دست پیدا کنید.

کاغذ دیواری ماه

اگر احیاناً محض تنوع بدتان نمی‌آید سر هر ماه میلادی کاغذ دیواری ویندوزتان را عوض کنید و طرحهای ساده یا هنری را ترجیح می‌دهید اول هر ماه میلادی سری به سایت اسمشینگ مگزین بزنید. به عنوان نمونه طرحهای مخصوص این ماهش را اینجا ببینید. بعضی از طرحها نسخه‌ی بدون تقویم هم دارند که خوب، می‌شود همیشه از آنها استفاده کرد.

این هم نتیجه‌ی ور رفتن نیم ساعته من با Paint.NET

جدی یا شوخی؟!

پنجره ناشناس مرورگر کروم

توضیح: این تصویری از مرورگر کروم گوگل است، به کمک یکی از قابلیتهای این مرورگر می‌توان به حالت ناشناس یا incognito وبگردی کرد. در این حالت، مرورگر به طور خودکار ردپای سایتهایی را که کاربر در پنجره‌ی «ناشناس» به آنها سر زده پاک می‌کند. در هر صورت، پیام پیش‎فرض این پنجره (تصویر بالایی) به شما گوشزد می‌کند که کارایی این قابلیت مرورگر محدود است و به عنوان نمونه وبگردیهای شما از چشم آی.اس.پی‌ها، بدافزارهایی که در قالب خندانکهای مجانی، آمار کلیدهایی را که می‌زنید برای دیگران می‌فرستند و … و … و آنهایی که پشت سر شما ایستاده‌اند 😉 پنهان نمی‌ماند!

هست دی خوش آمد، ن‏ی‏شما چطور؟!

وبلاگی را باز می‌کنی، می‌خوانی «داشتم تیزر فیلم جدید جیم کری رو در سایت اپل می دیدم …»، روی لینک کلیک می‌کنی، پیش‌پرده را داونلود می‌کنی، می‌بینی و چیزی کشف می‌کنی، فکر می‌کنی احتمالاً این برای بقیه هم جالب است، تکه‌ی جالب را می‌بری، می‌آیی که بگذاری توی وبلاگت، تازه یادت می‌افتد که اصلاً چرا لینک‌دهنده‌ی اولی به این پیش‌پرده لینک داده بوده، بر می‌گردی نگاه می‌کنی، می‌بینی که بعله! چیزی را کشف کرده‌ای که قبلاً کشف شده بوده!

در هر صورت من مطلب آقا صالح را تکمیل می‌کنم که در این تکه از پیش‌پرده‌ی فیلم Yes Man (که نمایشش از اواسط ماه میلادی آینده شروع می‌شود)، جناب جیم کری در حال پرسه زدن در سایتی با نشانی persianwifefinder.com است (سایتی با این نشانی فعلاً وجود ندارد) و … و در گوشه‌ای از پنجره‌ی باز شده از سایت عبارت احتمالاً فارسی «هست دی خوش آمد، ن‌ی‌شما چطور» به چشم می‌خورد.

[MEDIA=18]

 

درآمدزایی هرزنامه‏‌ها

قبلاً اشاره کردم که مهمترین انگیزه برای هرزنامه‌نگاری پول و کسب درآمد است. تعداد زیادی از هرزنامه‌ها برای این فرستاده می‌شوند که گیرنده را به خرید کالا یا خدمات ترغیب کنند. در واقع سود هرزنامه‌نگاری به صورت غیرمستقیم و از سود کالا و خدمات فروخته شده به دست می‌آید (البته بسیاری در قبال دریافت دستمزد، برای دیگران کار ارسال نامه‌های تبلیغی ناخواسته را در حجم وسیع انجام می‌دهند، اینها هر چند سود کار خود را مستقیماً دریافت می‌کنند اما عملاً سود و دریافت تقاضای کار جدید آنها وابسته به سودده بودن کار هرزنامه‌نگاری برای طرف قراردادشان است).

از طرف دیگر فرستادن هرزنامه در حجم بالا نیازمند صرف هزینه و زمان است، علاوه بر این، این کار در بسیاری از کشورها جرم محسوب می‌شود (به عنوان نمونه، خبر محکومیت یکی از هرزنامه‌نگاران معروف را اینجا بخوانید) و خطرات خاص خودش را دارد. به همین دلیل هرزنامه‌نگارانی که در این کشورها زندگی می‌کنند نیازمند استفاده از روشهای گوناگون برای پنهان نگه داشتن هویتشان و همینطور محل ارسال هرزنامه‌ها هستند که اینها در کل، هزینه‌ی کار آنها را بالا می‌برد. آنها معضلهای دیگری هم دارند: با پیشرفت و هوشمندتر شدن سیستمهای مبارزه با هرزنامه‌ها در سیستمهای پست الکترونیکی، درصد بالایی از هرزنامه‌های ارسالی در پوشه‌ی هرزنامه‌ها جا خوش می‌کنند و مخاطب هدف، آنها را هیچ وقت باز نمی‌کند. با این تفاسیر آیا هنوز هم ارسال هرزنامه کاری سودده است؟ و اگر هست چقدر سود در این کار است؟

گروهی از محققان آمریکایی در اوایل سال میلادی جاری درصدد برآمدند که پاسخ این سؤالات را بیابند.

بهترین راه برای ارزیابی هرزنامه‌نگاری این است که خودت هرزنامه‌نگار باشی!

این جمله‌ای است که یکی از اعضای تیم پژوهشی مذکور در توصیف روش انجام این تحقیق نوشته است. گروه مذکور یک سایت جعلی فروش داروهای محرک راه‌اندازی کردند، همانند هرزنامه‌نگاران حرفه‌ای به کمک بدافزارها و ویروسهای کامپیوتری روی چیزی حدود هفتاد و پنج هزار کامپیوتر خانگی کنترل پیدا کردند تا از آنها به عنوان میاندار عملیات ارسال هرزنامه‌هایشان استفاده کنند و در طول ۲۶ روز چیزی حدود ۳۵۰ میلیون هرزنامه ارسال کردند (در مجموع ۴۶۹ میلیون هرزنامه). تنها تفاوت کار آنها با هرزنامه‌نگاران واقعی آنجا بود که در مرحله‌ی نهایی کردن خرید از سایت جعلی هدف، سایت با ارائه‌ی یک پیغام خطا از ورود اطلاعات کارتهای اعتباری توسط مشتری جلوگیری می‌کرد. نتیجه‌ی نهایی این ماراتن هرزنامه‌نگاری تنها ۲۸ فروش بود! به عبارت دیگر به ازای هر دوازده و نیم میلیون هرزنامه یک مشتری به مرحله‌ی نهایی خرید می‌رسد. اشتباه نکنید! این آمار آنقدرها هم بد نیست. در واقع حجم ارسال هرزنامه از سوی هرزنامه‌نگاران حرفه‌ای به حدی است که با لحاظ کردن این آمار تخمین زده می‌شود آنها روزانه هفت هزار دلار و سالانه بیش از دو میلیون دلار سوددهی دارند (حدس بزنید آمار ارسال روزانه‌ی آنها را)! اما در هر صورت، این با برخی گمانه‌زنیها در مورد درآمدهای افسانه‌ای هرزنامه‌نگاران نیز تناقض دارد و نشان می‌دهد که هرزنامه‌نگاری به نسبت کارهای غیرقانونی دیگر آنچنان که تصور می‌شود سودده نیست (برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد این پژوهش اینجا را ببینید).

ادامه دارد …

فهرست سری نوشته‌های من درباره‌ی هرزنامه‌ها:

قسمت اول: ریشه‌ی نام اسپم

قسمت دوم: هرزنامه‌ها

قسمت سوم: کدامیک هرزنامه‌های بیشتری می‌گیرند: «علی» یا «زهرا»؟

قسمت چهارم: بگذارید «اسپم»ها را آنها بخورند!

قسمت پنجم: درآمدزایی هرزنامه‌ها

قسمت ششم: ماشینهای صاحب‌نظر

قسمت هفتم: کپچا: «تو آدمی؟!»

قسمت هشتم: او.سی.آر: قاتل کپچای تصویر متن

قسمت نهم: صنعت حل کپچای هند و راه‌حلهای مقابله با اسپم با تکیه بر تحلیل محتوی

بگذارید «اسپم»ها را آنها بخورند!

تولید فهرستهای تقریباً تصادفی از آدرسهای ایمیل -آن طور که در نوشته‌ی قبلی به آن اشاره کردم- هزینه‌ی کاری و زمانی بالایی دارد و با توجه به آن که فقط درصدی از نشانیهای تولید شده معتبر هستند برای هرزنامه‌نگاران کوچک راه‌حل چندان به‌صرفه و مفیدی نیست (البته، هرزنامه‌نگاران با یک ارسال آزمایشی و بررسی پاسخ دریافتی از سرورهای پست الکترونیکی، می‌توانند ایمیلهای معتبر را غربال کنند و فهرست خودشان را بهبود دهند، ولی این کار هم هزینه‌ی پردازشی بالایی دارد). راه حل بهتر، استفاده از فهرستهای ایمیلهای واقعی است. اما این فهرستها چگونه پر می‌شوند و اطلاعات آنها چگونه جمع‌آوری می‌شود؟ هرزنامه‌نگاران برنامه‌های کاربردی زیادی در اختیار دارند که به کمک آنها می‌توانند فهرستهای خودشان را با ایمیلهای واقعی پر کنند. آنها برنامه‌هایی در اختیار دارند که همانند رباتهای موتورهای جستجو به صفحات وب سرکشی می‌کنند و در آنها دنبال رشته‌هایی با الگوی نشانی پست الکترونیکی (نام@دامنه.پسوند دامنه) می‌گردند. پس یکی از اولین و بهترین راهها برای جلوگیری از اضافه شدن ایمیلتان به این فهرستها آن است که آن را در صفحات عمومی وب در اختیار بقیه نگذارید. سعی کنید به جای وارد کردن نشانی ایمیلتان در وبلاگ یا سایت شخصیتان صفحه‌ی تماس بسازید و آن را طوری تنظیم کنید که پیام مخاطب را به طور غیرمستقیم به ایمیلتان بفرستد. بسیاری از سیستمهای نظرسنجی سایتها و وبلاگها از شما می‌خواهند که نام، نشانی وب‌سایت و ایمیلتان را وارد کنید. تا زمانی که مطمئن نشده‌اید سیستم سایت یا وبلاگ مذکور ایمیل شما را به صورت عمومی منتشر نمی‌کند از وارد کردن ایمیلهای اصلیتان در این گونه کادرها خودداری کنید (به عنوان نمونه، یکی از سیستمهای پرطرفدار وبلاگنویسی وطنی که جهت حفظ حریم خصوصی نظردهندگان در وبلاگها آی.پی آنها را حتی در اختیار صاحب وبلاگی که نظر برای او گذاشته شده نمی‌گذارد -احتمالاً به دلیل این که حق همه است که ایمیل نظردهندگان را بدانند و ببینند- ایمیل نظردهندگان را به صورت عمومی منتشر می‌کند 😉 ). برخی از سایتها و تالارهای گفتگو بدون ثبت‌نام، مطالب و مقالات خود را در اختیار بازدیدکننده نمی‌گذارند و شما مجبورید برای دستیابی به مطلب مورد نظرتان در این گونه سایتها ثبت‌نام کنید. مشکل اینجاست که ثبت‌نام در این سایتها معمولاً دریافت نامه‌های ناخواسته را به دنبال دارد و علاوه بر این، برخی از این سایتها اطلاعات کاربران خود را در قالب فهرستهای ایمیل، به هرزنامه‌نگاران می‌فروشند. اگر تنها به یک مطلب یا مقاله از سایت یا تالار گفتگوی مورد نظر نیاز دارید بهتر است ابتدا سعی کنید با استفاده از سایتهایی مانند bugmenot.com اطلاعات ورود به اشتراک‌گذاشته شده‌ای از سایت مزبور بیابید و با استفاده از آن وارد سایت مورد نظر شوید (برای نمونه، چند نام کاربری و کلمه‌ی عبور برای سایت آفتاب نقطه آر را اینجا ببینید). در صورتی که به نتیجه نرسیدید و مجبور شدید در سایت مورد نظرتان ثبت‌نام کنید به جای وارد کردن ایمیل واقعیتان از ایمیلهای یک‌بار مصرف استفاده کنید. سایتهایی نظیر www.mailinator.com بدون نیاز به ثبت‌نام، نشانیهای ایمیل موقتی در اختیارتان می‌گذارند که پس از پایان فرایندهای ثبت‌نام می‌توانید با خیال راحت آنها را رها کنید و به قول صاحبان این سرویس: «بگذارید اسپمها را آنها بخورند»!

ادامه دارد …

فهرست سری نوشته‌های من درباره‌ی هرزنامه‌ها:

قسمت اول: ریشه‌ی نام اسپم

قسمت دوم: هرزنامه‌ها

قسمت سوم: کدامیک هرزنامه‌های بیشتری می‌گیرند: «علی» یا «زهرا»؟

قسمت چهارم: بگذارید «اسپم»ها را آنها بخورند!

قسمت پنجم: درآمدزایی هرزنامه‌ها

قسمت ششم: ماشینهای صاحب‌نظر

قسمت هفتم: کپچا: «تو آدمی؟!»

قسمت هشتم: او.سی.آر: قاتل کپچای تصویر متن

قسمت نهم: صنعت حل کپچای هند و راه‌حلهای مقابله با اسپم با تکیه بر تحلیل محتوی

کدامیک هرزنامه‏های بیشتری می‏گیرند: «علی» یا «زهرا»؟

من روزانه ده تا بیست هرزنامه دریافت می‌کنم. شما روزانه چند هرزنامه دریافت می‌کنید؟ پاسخ این که یک کاربر پست الکترونیکی چقدر اسپم دریافت کند بسته به شرایط متفاوت است. مسلماً آدمهای معروف هرزنامه‌های بیشتری دریافت می‌کنند. مخصوصاً اگر آدمهایی باشند که شرایط کاری یا معروفیتشان با کامپیوتر و اینترنت ارتباط داشته باشد و مجبور باشند نشانی پست الکترونیکیشان را به صورت عمومی اعلام کنند. آن وقت تعداد زیادی از هرزنامه‌فرستان نشانی پست الکترونیکیشان را می‌دانند و منطقاً آنها را در صدر فهرستهای ارسال ایمیلشان نگه می‌دارند. یک نمونه‌ی شاخص از این آدمهای معروف، بیل گیتس بنیانگذار مایکروسافت است که چند سال پیش اظهار کرده روزانه چهار میلیون هرزنامه دریافت می‌کند!

عوامل دیگری هم در میزان دریافت هرزنامه تأثیر دارند. یک عامل مهم می‌تواند خود نشانی پست الکترونیکی باشد. نشانیهای پست الکترونیکی دو قسمت دارند: سمت چپ علامت @ که نام دارنده‌ی پست الکترونیکی را مشخص می‌کند و سمت راست آن که نشان‌دهنده‌ی سایت یا سرویس پست الکترونیکیی است که صندوق مزبور به آن تعلق دارد. سمت راست نشانی پست الکترونیکی شرکتی ِ کارمندان، معمولاً نشان‌دهنده‌ی سایت شرکت محل کار آنهاست. مسلماً کسانی که پست الکترونیکیشان نشان‌دهنده‌ی آن است که در شرکتهای بزرگ کار می‌کنند هدفهای بهتری برای هرزنامه‌ها هستند. بنابراین -اگر به عنوان نمونه- سمت راست ایمیل شما @microsoft.com باشد به نسبت ِ بیشتر ِ کسانی که از سرویسهای پست الکترونیکی رایگان استفاده می‌کنند هرزنامه‌های بیشتری دریافت می‌کنید.

جالب است بدانیم که -بر طبق آمارها و پژوهشها- سمت چپ نشانی پست الکترونیکی -یعنی نام دارنده‌ی آن- نیز در میزان دریافت هرزنامه تأثیر دارد!

یک راه مؤثر برای تولید فهرست ایمیلها، استفاده از فرهنگهای لغت و فهرستهای نامهاست. یک برنامه‌ی کامپیوتری این نامها را از فرهنگ لغت می‌خواند، آنها را با حروف، نشانه‌ها و اعداد ترکیب می‌کند و سپس نتایج را با @ و نشانی سایت سرویس‌دهنده‌ی ایمیل ترکیب می‌کند. به این روش می‌توان میلیونها بلکه میلیاردها نشانی ایمیل ساخت که اگر چه درصد بالایی از آنها ممکن است معتبر نباشند ولی درصد قابل توجهی از آنها نیز معتبر و موجودند و علاوه بر آن، ایمیلهایی هستند که در فهرستهای آماده‌ی ایمیلهای واقعی وجود ندارند. از آنجا که نامهای کمیاب در فهرستها و فرهنگ نامهای کمتری یافت می‌شوند کسانی که نام کمیاب دارند یا برای پست الکترونیکیشان نامهای مستعار ابتکاری و کمیاب انتخاب کرده‌اند کمتر از کسانی که نامهای متداول و معمولی دارند در معرض دریافت هرزنامه به این روش قرار می‌گیرند. از جهت دیگر فرهنگهای نامها معمولاً به ترتیب الفبا مرتب هستند. چرخه‌ی تولید نشانی احتمالی پست الکترونیکی به روشی که شرح داده شد و ارسال هرزنامه به آن، زمانی که صحبت از میلیونها نشانی پست الکترونیکی باشد، با وجود پیشرفتهای سخت‌افزاری و نرم‌افزاری و پهنای باندهای مگابایتی، هنوز هم بسیار زمانبر است و گاهی چندین روز زمان می‌برد و به دلایل مختلف ممکن است پیش از تکمیل قطع شود و به پایان نرسد. با یادآوری این که فرهنگهای نامها معمولاً به ترتیب الفبا مرتب هستند به این نتیجه می‌رسیم که کسانی که حروف ابتدایی نامشان در صدر الفبای انگلیسی قرار دارد (مانند ali) -چون همیشه در صدر چرخه‌ی دریافت هرزنامه هستند- اکثراً به نسبت کسانی که حروف ابتدایی نامشان در پایین این فهرست قرار دارد (مانند zahra) هرزنامه‌های بیشتری دریافت می‌کنند. آمارگیریها و نمونه‌برداریهای واقعی نیز تفاوت محسوسی را بین آمار هرزنامه‌های دریافتی ایمیلهایی که با حروف ابتدایی الفبا شروع می‌شوند و آنهایی که با حروف انتهایی آغاز می‌شوند نشان داده، برای اطلاع بیشتر اینجا را ببینید.

بقیه دارد …

فهرست سری نوشته‌های من درباره‌ی هرزنامه‌ها:

قسمت اول: ریشه‌ی نام اسپم

قسمت دوم: هرزنامه‌ها

قسمت سوم: کدامیک هرزنامه‌های بیشتری می‌گیرند: «علی» یا «زهرا»؟

قسمت چهارم: بگذارید «اسپم»ها را آنها بخورند!

قسمت پنجم: درآمدزایی هرزنامه‌ها

قسمت ششم: ماشینهای صاحب‌نظر

قسمت هفتم: کپچا: «تو آدمی؟!»

قسمت هشتم: او.سی.آر: قاتل کپچای تصویر متن

قسمت نهم: صنعت حل کپچای هند و راه‌حلهای مقابله با اسپم با تکیه بر تحلیل محتوی