روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت:
«امروز همه روی زمین زیر پر ماست،
بـر اوج فلک چون بپرم -از نظـر تــیز-
میبینم اگر ذرهای اندر ته دریاست
گر بر سر خـاشاک یکی پشّه بجنبد
جنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست.»
بسیار منی کـرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که از این چرخ جفا پیشه چه برخاست:
ناگـه ز کـمینگاه، یکی سـخت کمانی،
تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست،
بـر بـال عـقاب آمـد آن تیر جـگر دوز
وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست،
بر خـاک بیفتاد و بغلـتید چو ماهی
وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست،
گفتا: «عجب است! این که ز چوب است و ز آهن!
این تیزی و تندیّ و پریدنش کجا خاست؟!»
چون نیک نگه کرد و پر خویش بر او دید
گفتا: «ز که نالیم که از ماست که بر ماست.»
منسوب به ناصرخسرو
بسيار عالي و زيبا بود البته اين شعر مطعلق به ناصرخسرو است دست شما درد نگند
خيلي قشنگ بود اونم با تصوير عقاب هميشه ار اين كارها بكنيد
واقعا سایت خیلی جالبی راه اندازی کرده اید
نظرات وشعرها خیلی عالی بودند مخصوصا شعر ملک الشعرا
خیلی خوب بود . من دنبال این شعر بودم ولی نمی دانستم از کدام شاعر است و کجا باید پیدایش کنم .
دنبال شاعرش می گشتم مرسی
علي بود
مرسی
یک بیت از این شعر کم است.آن را کامل کنید
خسرو تو منی را زسر خویش بدر کن/بنگر به عقابی که منی کرد چه ها شد
شاعر:ناصر خسرو
لطفا این شعر را کامل کنید
با سلام
عالی بود دست مریزاد
منم با کمی تغییر در وبلاگم ازش استفاده کردم(حلالمون کن)
این چه حرفیست که در عالم والاست بهشت
هر کجا بخت خوش افتاد همانجاست بهشت
دوزخ از تیرگی بخت درون تو بود
گر درون تیره نباشد همه دنیاست بهش
با سلام
عالی بود دست مریزاد
منم با کمی تغییر در وبلاگم ازش استفاده کردم(حلالمون کن)
این چه حرفیست که در عالم والاست بهشت
هر کجا بخت خوش افتاد همانجاست بهشت
دوزخ از تیرگی بخت درون تو بود
گر درون تیره نباشد همه دنیاست بهش
من فکر می کنم خیلی ها از این شعر خاطره دارن اما در کل زیبا بود، واقعاً خوش ذوقی.
نابغه اين شعر از سعدي است و مقطع آن را كه شما هم نياورديد اين است كه سعدي تو مني را ز سر خويش بدر كن /بنگر كه عقابي كه مني كرد چها خاست
خیلی جالب بود
عاشقی گل شقایق از زبان خودش
شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم
اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت
شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری
به جان دلبرش افتاده بود-اما-
طبیبان گفته بودندش اگر یک شاخه گل آرد
ازآن نوعی که من بودم بگیرند ریشه اش را و بسوزانند
شود مرهم
برای دلبرش آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده، که افتاد چشم او ناگه
به روی من
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و به ره افتاد
و او می رفت و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را رو به بالاها
تشکر از خدا می کرد
پس از چندی
هوا چون کورۀ آتش، زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم هرگز دوایی نیست
و از این گل که جایی نیست خودش هم تشنه بود اما!
نمی فهمید حالش را چنان می رفت و
من در دست اوبودم
و حالامن تمام هست او بودم
دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب،نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه
روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شد
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه –
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت
زهم بشکافت
اما ! آه
صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
“بمان ای گل”
که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی
“بمان ای گل”
ومن ماندم
نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد
ahay unaeeke fek mikonid saran hokumat bi liaghatan ie negahy be keshvaraie atraf bendazino sajdeie shokr be ja biareen
با سلام
شعر از پروين اعتصامي است
در كتابهاي دوره راهنمايي هم پيدا ميشه.تازه ايشون كامل ننوشتند.
من نازنین ۲۰ از کرج هستم شعر گل شقایق و نوشتم
اگه میشه دوستای عزیز نظرتون و راجبش بگین دوستون دارم
نازنين ۲۰ كرج عزيز
شعرت بسيار بسيار نازنين بود . خيلي باهاش حال كردم . با اجازت تو فيسبوكم به اشتراك گذاشتم .
اگه بازم ازين شعرهاي قشنگ و نازنين داري در صورت امكان لطفا برام ايميل كن
farhaneh.1385@gmail.com
محمد رضای عزیزم مرسی از این که نظرتو دادی خیلیخوشحالم از این بابت حتما برات ایمیل میکنم شعرایی که دارم و
سلام دوست عزیز
شما آخر این شعر نوشتی منسوب به ناصر خسرو
ولی این شعر از وحشی بافقی هست
اگه دوست داشتی درستش کن
حالا نمیشه یه کرکس رو از سرسنگی پرواز بدی یه داستان تکان دهنده درموردش سرهم کنی سالار
خیلی خوب بود برام ایمیل کن
شعر فوق العاده ای بود . دستتون درد نکنه
سلام دوباره
nm_mahdavi@yahoo.com ایمیل منه هرکس دوست داشت برام ایمیل بزنه تا شعرهایی را که تا حالا جمع کردم و براش بفرستم
به به!! خوب بود استفاده کردیم
سلام مهدیس عزیزم.سهیلا هستم .در باره نظرت ما فکر نمیکنیم سران کشور ما بی لیاقتند.ما مطمئنیم که سران کشور ما بی لیاقتند.بهتره بجای بجا آوردن سجده شکر بیشتر چشماتو باز کنی و ببینی تو دنیا چه خبره و بیشتر آتیشا از گور کی نشأت می گیره.اگه صادقانه بخوای پیگیر قضایا باشی می بینی سران مملکتت نه فقط به فکر آرامش تو و مردمت نیستند بلکه با فضولی کردن تو کار ممالک دیگه و کارهایی که بهشون هیچ ربطی نداره بیشتر باعث بهم زدن آرامش من و تو و خانواده ها و هم وطنامون می شن. پس بدون واسه این میگم ما مطمئنیم سران مملکت ما بی عرضه و نالایق هستن .
بسمه تعالي
شعر نابي است-احسنت
ممنون خیلی بدردم خورد
درود….
دوستان این شعر از ناصرخسرو تو کتاب ادبیات سال دوم دبیرستان هم موجوده….البته اگه درست نوشته باشه!!!!
خیلی ممنون.عالی بود.برای تحقیق بردم واسه معلمم.
بازم سلام،صدبارسلام ایول به خودت و وبت واقعا قشنگه امیدوارم بردوام باشی.اگه متوجه بشی:”سه رکه وتوو بی” (کردیه:یعنی موفق باشی)
عالی بود . دمت گرم
اندر ره انتظار چشمی که مراست بی نور شد و و صال تو ناپیدا من نام بگردانم ویعقوب شدم ای یوسف من نام تو یعقوب چراست
خوب بود ولی کافی نبود
خیلی خوب بود مرسی
موتو شکرم.
عالی بود.
برم فردا مدر۳ بخونمش!
ممنونم
خانم نازنین ۲۰ کرج اگه ممکنه چند تا از اشعار زیباتو برام به ایمیلم بفرست . باتشکر soofyamajd@yahoo.com
واقعا منم مث خودت چـــند سال دنبال این شهر میگشتم که الان پیدا کردم یک دنیا ممنون+ ممنـــون از اشعار نوشته شده توسط دیگر نظردهندگان
پر از اشتباه بود. بهتره اول تحقیق کنی که اینطوری این اثر فاخرو تحریف نکنی.
متن درست شعر:
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست
بر راستی بال نظر كرد و چنین گفت:
امروز همه روی جهان زیر پر ماست
بر اوج چو پرواز كنم از نظر تیز
می بینم اگر ذره ای اندر تك دریاست
گر بر سر خاشاك یكی پشه بجنبد
جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست
بسیار منی كرد و ز تقدیر نترسید
بنگر كه ازین چرخ جفا پیشه چه برخاست
ناگه ز كمینگاه یكی سخت كمانی
تیری ز قضای بد بگشاد بر او راست
بر بال عقاب آمد آن تیر جگر دوز
وز ابر مر او را به سوی خاك فرو كاست
بر خاك بیفتاد و بغلتید چو ماهی
وانگاه پر خویش گشاد از چپ و ازراست
گفتا:عجب است این كه زچوبی و زآهن
این تیزی و تندی و پریدن زكجا خاست!؟
زی تیر نگه كرد و پر خویش بر او دید
گفتا:ز كه نالیم كه از ماست كه بر ماست!
خيلي ممنون.خيلي وقت بود دنبال متن كامل اين شعر ميگشتم
خیلی دوست داشتنیه خوشم اومد
واقا عالی بود و هست ۰۹۳۶۷۹۳۰۳۱۵
سلا م این حرفا چه فایده داره اگه دم گوشای مردم ایران شیپور هم بگیری بازم از خواب غفلت بیدار نمیشن چون خودشون دوست دارن که بخوابن
شکرا یا حبیبی
خیلی به دردم خورد واقعا مرسی!
دقت کردین تاریخ ارسال این شعر اخرای هشتادو پنجه و کامنت ها تا امسال ۹۰ !!!! ادامه داشته!!
رکورد زده ها!!!
ولی شعر معرکه ایه دمت قیژژژژژژژژژژژژژ
سلا من معنی این شعر را میخوام
بسیار خوب است بهتر است معنای شعر را هم بنویسید
zor ghora ……
با سلام
عالی بود دست مریزاد
منم با کمی تغییر در وبلاگم ازش استفاده کردم(حلالمون کن)
این چه حرفیست که در عالم والاست بهشت
هر کجا بخت خوش افتاد همانجاست بهشت
دوزخ از تیرگی بخت درون تو بود
گر درون تیره نباشد همه دنیاست بهشت
ادرس وبلاگم:
sabahkurdistan90.blogfa.com
sabahkurdistan90.persianblog.ir
http://www.ashpazonline.com/gasedkk“هانیبال عاشق”
خوب بودو دونبالش رامیگیرم
Very Nice TNX
عالی بود
خوب بود مرسی
با سلام ممنونم از شعرای قشنگتون من عشق شعرم یه مجموعه وسیع شعرم دارم عشق شعرا برام e mail بزارن
ز هر جا بگذرد تابوت من غوغا بپا خیزد
چه سنگین میرود این مرده از بس آرزو دارد
خواب دیدم خواب اینکه مرده ام خواب دیدم خسته و افسرده ام
روی من خروارها از خاک بود وای قبر من چه وحشتناک بود
تا میان گور رفتم دل گرفت قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
بالش زیر سرم از سنگ بود غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود
ناله می کردم ولیکن بی جواب تشنه بودم تشنه ی یک جرعه آب
خسته بودم هیچ کس یارم نشد زان میان یک تن خریدارم نشد
هر که آمدپیش حرفی راند و رفت سوره ی حمدی برایم خواند ورفت
نه شفیقی نه رفیقی نه کسی ترس بود و وحشت و دلواپسی
آمدند ازراه نزدم دو ملک تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا بگو نام توچیست آن یکی فریاد زد رب تو کیست
ای گنهکار سیه دل بسته پر نام اربابان خود یک یک ببر
در میان عمر خود کن جستجو کارهای نیک و زشتت رابگو
گفتنم عمر خودت کردی تباه نامه ی اعمال تو گشته سیاه
ما که ماموران حق داوریم اینک تو را سوی جهنم می بریم
دیگر آنجا عذر خواهی دیربود دست و پایم بسته در زنجیر بود
ناامید از هر کجا و دل فکار میکشیدندم به خفت سوی نار
ناگهان الطاف حق آغاز شد از جنان درهای رحمت بازشد
مردی آمد از تبار آسمان نور پیشانیش فوق کهکشان
چشمهایش زندگانی می سرود درد را از قلب آدم می زدود
گیسوانش شط پر جوش وخروش در رکابش قدسیان حلقه به گوش
صورتش خورشید بود و غرق نور جام چشمانش پر از شرب طهور
لب که نه سر چشمه ی آب حیات بین دستش کائنات وممکنات
خاک پایش حسرت عرش برین طره یی از گیسویش حبل المتین
برسرش دستار سبزی بسته بود به دلم مهرش عجب بنشسته بود
در قدوم آن نگار مه جبین از جلال حضرت عشق آفرین
دو ملک سر را به زیر انداختند بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمه آمده اینجا حسین فاطمه
صاحب روزقیامت آمده گوئیا بهر شفاعت آمده
سوی من آمد مرا شرمنده کرد مهربانانه به رویم خنده کرد
گفت آزادش کنید این بنده را خانه آبادش کنید این بنده را
اینکه اینجا این چنین تنها شده کام او با تربت من وا شده
مادرش او را به عشقم زاده است گریه کرده بعد شیرش دادهاست
اینکه می بینید در شور است و شین ذکر لا لا ئیش بوده یاحسین
دیگران غرق خوشی و هلهله دیدم او را غرق شور و هروله
با ادب در مجلس ما می نشست او به عشق من سر خود را شکست
سینه چاک آل زهرا بوده است چای ریز مجلس ما بوده است
خویش را در سوزعشقم آب کرد عکس من را بردل خود قاب کرد
اسم من راز و نیازش بوده است خاک من مهر نمازش بوده است
پرچم من را به دوشش می کشید پا برهنه در عزایم می دوید
اقتدابر خواهرم زینب نمود گاه می شد صورتش بهرم کبود
بارها لعن امیه کرده است خویش را نذررقیه کرده است
تا که دنیا بوده از من دم زده او غذای روضه ام را هم زده
اینکه در پیش شما گردیده بد جسم و جانش بوی روضه میدهد
حرمت من را به دنیا پاس داشت ارتباطی تنگ با عباس داشت
نذرعباسم به تن کرده کفن روز تاسوعا شده سقای من
گریه کرده چون برای اکبرم با خود او را نزد زهرا می برم
هر چه باشد او برایم بنده است اوبسوزد صاحبش شرمنده است
در مرامم نیست او تنها شود باعث خوشحالی اعداشود
در قیامت عطر و بویش می دهم پیش مردم آبرویش می دهم
بازبالاتر به روز سر نوشت میشود همسایه ی من در بهشت
آری آری هر که پا بست من است نامه ی اعمال او دست من است
التماس دعا
این شعر و یکی از دوستان خوبم برام ایمیل کرد امیدوارم شما هم خوشتوم بیا
از رضای عزیزم هم تشکر میکنم
خوب بود ممنون
sallam ye sar be sayte ma bezaned nazar beded
sallam ye sar be sayte ma bezaned nazar bededhttp://www.amrbe.blog.
پوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووف
خيلي خوب بود
سلام خیلی زیبا است موفق باشی
mamnoon
خسته نباشی کار شاقی کردی
خيلي خوب بود .مرسي
دستت طلا
خیلی با این شعر حال میکنم
خیلی خوب بود ممنون
خیلی زیبا و خوب بود مرسی…
سلام خیلی زیبا و دلنشین است.
خیلی زیباست.
خیلی ……بوووووووق……. بود
ریییییییییییییییییییییییییییییییییییییپ
یکایک به نوبت همی بگذریم سزد گر جهان را به بد نسپریم
همی نام جاوید ماندنه کام بیانداز کام و برافراز نام
همی نام بهتر که ماند بلند که مرگ افکند سوی ما هم کمند
به نام نکو گر بمیرم رواست مرا نام بهتر که تن مرگ راست
(فردوسی)
آموزنده است
خوب بود
خوب بود ياد تمرين تاتر دوران دانشجوييم افتادم
بسیارعالیبودمخصوص شعرخانم ۲۰ ازکرج خداوند ایشانرادردنیا واخرت جزای خیر عنایت فرماید
سلام.میشه یکی این شعر رو کامل برام بفرسته؟
“با ما به از این باش که با خلق جهانی”
اینم ایمیلمه “mohsen_askari_300@yahoo.com”
خیلی خوب بود داداش
اینکه یک مشت آدم دل به مال دنیا بسته میریزند تو بازار و با پولشان, بخاطر طمع مال دنیا هرچی دلار و طلا هست را میخرند و باعث افزایش قیمتها میشوند, مثال زنده این شعر است. نه آمریکا و نه هیچ کس دیگری نمی تواند مثل خودمان به خودمان لطمه بزند. چرا خواب ما مردم اینقدر سنگین شده. یاد این شعر زیبای فارسی بیافتیم که ” چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست”.
این هم یک پیغام به دلبستگان به مال دنیا
چشم تنگ آدمی را یا قناعت پر کند یا خاک گور
بسيار عالي بود
hello
خوب بود
عالی بود
اگه میشه از دوستان می خوام از این سایتها معرفی کنند
میشه نازنین ۲۰ خانم، شعرش رو کامل برام ایمیل کند
tamaspnu@gmail.com
hello
عالی بود ,مر۳۰
سلام به تمامی کسانی که اهل سنجان یا فیجان هستند و الان ساکن تهرانند,الطفآ اگر وبلاگ یا ایمیلی دارید برام در این صفحه بزارید!منم فیجونیم ولی الان ساکن تهرانم!دنبال وبلاگ همشهریهام هستم!باتشکر
اگه میشه معنیشم بنویسید . با تشکر
جالب بود
خدا واقعن خیرت بده تو و اون ناصرخسروی عزیز رو
سلام
با اجازه ی شما من از عکس های این پست در وبلاگم بهره بردم و ممنونم
تيك قرمه خو فروش
iههع زاران سلاوو ريزو سوپاسمان هه يه بو تيه كوشراني روژهه لاتي كورددستاني ايران
ح د ك ا
بسيار عالي بود
امروز ميخواهم خورشيد را بنوشم وماه را برتن كنم وخود را درزمين بكارم تا مگر زمين از خدا بارور شود
بسيار عالي بود
حالم بهم خورد
شعر بد وخوب نداره همه شعر ها عالی وزیبا هستند
چرا ۱ بیت را ننوشته؟
شعر ایجاد کلماتیه که کمبود اون در هر موضوعی نیاز میشه .اونجاست که شعر معنا پیدا میکنه در واقع شعر روح نوشتاری همه خواسته ها و احساساته که میتونه درمورد همه چیز صحبت کنه .مرزها. نژادها. پول. آدمها وخیلی چیزهای دیگه واین چقدر زیباست
>وشعر دیواریست که خود را در آن زندانی میکنم<
بسيار قشنك بود جالب بود عالي بود متشكرم
خوب رويان را كه ديدي عاشق حسنش مباش = عشق او را در دل نكه دار عاشق نقاش باش= NSTH
برادران و خواهران عزيز سلام اكر اشعار متن ها جملات تصاوير و فيلم ها جالب داريد به ايميل آدرس من اكر ارسال كنيد لطف تان خواهد بود تشكر ايميل آدرس من nasratullahhanifi@yahoo.com
الهي من غلام آن معصيتم كه مرا به عذر آورد = و از آن طاعت بيزارم كه مرا به عجب آورد
مرجان لب لعل تو مرجان مرا قوت
یاقوت نهم نام لب لعل تو یا قوت
به قربان وفاتم به وفاتم گذری کن
تامگر بوت بشنوم از رخنه تابوت
سلام امید وارم حال شما خوب باشه.ممنون بابت شعر زیبای ناصر خسرو قبادیانی که اینجا نوشتید.
منم که این شعرو خوندم و نظرات دوستان عزیز رو اینجا دیدم یاد یه شعر حکیم نظامی افتادم و گفتم اینج بنویسمش بلکه توی دید باشه و کسی بخونتش.
کردی خرکی به کعبه گم کرد/ در کعبه دوید و اشتلم کرد///کین بادیه را رهی دراز است/ گم گشتن خر ز من چه راز است///این گفت و چو گفت باز پس دید/خر دید و پو دید خر بخندید///گفتا خرم از میانه گم بود/وایافتنش به اشتلم بود ///گر اشتلمی نمیزد آن کرد/خر میشد و بار نیز میبرد///این ده که حصار بیهشان است/اقطاع ده زبون کشان است///بی شیر دلی به سر نیاید/وز گاودلان هنر نیاید///ساقی می ناب در قدح ریز/آبی بزن آتشی برانگیز///آن می که چو روی سنگ شوید/یاقوت ز روی سنگ روید…
من مرشد زورخانه هستم این شعر خیلی به درد زورخانه میخوره از اینجا برش داشتم که توی زورخانه بخونمش.من میلاد هستم ۲۰ ساله از استان فارس
دوستان عزیز هموطن من ایمیلمو مینویسم اگه شعر حکیمانه زیبا دارید که فکر میکنید به درد زورخانه میخوره برام ایمیل کنید ممنون همتون هستم.
milad_kik@yahoo.com
من خودم سوم راهنماییم و امروز کتابم رو گم کرده بودم و قراره فردا هم این شعر رو از حفظ بگم واقعا بدردم خورد ممنون
جهان پهلوان تختی نامدار/که بود از برای وطن افتخار///ز کردار نیک و ز پندار نیک/نبیند چو تختی دگر روزگار
فدای کشور ایران که آب و خاک من است/
همیشه بهر وطن خون دل خوراک من است//
کفیظ خاک شریفش نمیدهم به جهان/
چرا که خاک وطن بهر افتخار من است…
آقا مرسی خیلی عالی است
نمیدونم نتیجه این همه کامنت چیه ولی الز اینکه میبینم بریا یک شعر ان همه نظر گذاشتن برام جالبه
در میان گرمی اغوش خویش
می فشارم جان تو در جان خویش
جمشید
دوستان این شعر اگه دوست داشتید ادامه دهید
تا ببینیم چی میشه , وبرام تو ایمیل بفرستید
mehrabanpour@yahoo.com
خیلی ممنون که شعر کتاب سوم راهنمایی رو کپی کردی!!!
ضرب المثل(خون با آب شسته مي شود نه با خون ) دوستان عزيز سلام مفهوم ضرب المثل مذكور را اكر ميفهميد در همين بخش نظريات مفهموش را نوشته كنيد ممنون
خوب بود.ولی کامل نبود شعرش خیلی طولانی ته
عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالی
عالی بود
ali bood
دمت گرم.
خیلی آموزندس
عالی بودددددددددددددد.
همشون بدون پاسخ اند(معنی شعرهانیست)
در باره ی این شعر یه انشا بگین. لطفا
مشتاق گل از سرزنش خار نترسد
جويان رخ يار زاغيار نترسد
عيار دلاور كه كند ترك سرخويش
ازخنجرخون ريز و سردار نترسد
خدایا کفر نمی گویم
پریشانم ، چه میخواهی تو از جانم ؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می گویی
نمی گویی ؟
خداوندا !
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف تر
عمارت های مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای این سو و آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی ؟
خداوندا
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان می شوی از قصه خلقت از این بودن ، از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
خيلي عالي ،عشقه
سلام عالی بود.
من دنبال شعرهای کتاب ششم ابتدایی سال ۱۳۲۲ به بعد هستم واسه پدر بزرگم میخوام. میشه راهنماییم کنیدچه جوری پیداشون کنم؟
این شعر از ناصر خسرو بلخی است- آرامگاه وی فعلا در یمگان ولایت بدخشان افغانستان است. و شعر منی عقاب از اشعار خیلی مشهور نامبرده است.
با احترام
زمرد شاهی
http://pamirtimes.files.wordpress.com/2008/12/dsc00427.jpg
ارامگاه شاعر – در همین بهار به دیدن این شاعر خواهم رفت و این شعر را در همین مکان خواهم سرود.
شکنجه پنهان سکوتت را آشکاره کن وبگذار بگویند
ترانه ای بیهوده میخوانی
چرا که ترانه ما بیهودگی نیست
چرا که عشق حرفی بیهوده نیست
خيلي زيبا هست هميشه يادهم باشيم
خيلي زيبا بود
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
کمتر از ذره نءی پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
حمید عزیز سلام .از حسن انتخاب شعرت لذت بردم ممنون.از اشعار زیبای پروین اعتصا می هم استفاده کن . مادر موسی چوموسی را به نیل در فکند از گفته ی رب جلیل . خود زساحل کرد با حسرت نگاه گفت …………………………………………………………………..
شعرزیبای است منهم یادگاری بگذارم؟ منت از خلقی برای لقمه ای نان می کشیم /دیگری نان میدهد ما ناز اینان میکشیم /چون توکل نیست کار ما بدست مردم است/خواجه مارا منتظر ما ناز در بان می کشیم ؟؟؟!!!
اینهم یادگاری از من کمترین . آن زمانی که کنی قصد گناه /گر کند کودکی از دور نگاه /شرم داری زگنه در گذری/ پرده ی عفت خود را ندری /شرم بادت ز خدا وند جهان/که بود واقف اسرارنهان .
آآآآآآآآووووووووووووورررررررررررییییییییییینننننننننن
خیلی هم خوب بود . احسنت بر شما و خاندان پاکتان.
باریک الله یا همون باریک باریک………………
خیلی عالی . قطره آبی کز جویباری میرود / از پی انجام کاری میرود . پروین اعتصا می
مرسی.امیدوارم همه از این شعر درس بگیریم.من که فکر میکنم گرفتم.
سلام واقعا پند اموز بود./ز دست و دیده و دل هر دو فریاد … که هر چه دیده بیند دل کند یاد … بسازم خنجری نیشش ز پولاد … زنم بر دیده تا دل گردد آراد
سپاس
واقعازحمت کشیدی فدات شمممممممممممممم
ای بار خدا به حق هستی
شش چیز به ما عطا فرستی
ایمان و امان و تند رستی
علم وعمل و فراخ دستی
گر در یمنی چو با منی چیش منی
گر پیش منی چوبی منی در یمنی
من با تو چنانم ای نگار یمنی
خود در غلطم که من توام یا تو منی
خیلی عالی بود مرسی خیلی وقت بود دنبال این شعر میگشتم من رو به دوران تحصیل راهنمایی برد وخانم زکایی دبیر ادبیا ت
جالب است كه شاعر به صراحت اشتباه عقاب را بيان ميكند وهنوز هم ما فكر ميكنيم “أزماست كه برماست”.
نه عزيز ان.، اين پر عقاب نبود كه او را به كشتن داد،. تير وكمان صياد بود.
بدا بحال ما كه هوز هم پر خونين خود را ميبينيم ولي إز تير غيب صياد غافليم
جوجه گفتا كه مادرم ترسوست
بخيالش كه گربه هم لولوست
گربه حيوان خوش خط و خالي ست
فكر آزار جوجه هرگز نيست
دو قدم دورتر شد إز كادر
آمدش آنچه گفته بود بسر
بگمانم شعر از شاعر توانا ودلسوخته ی میهن پرست باشد و اهنگش معنی این شعر حافظ بوده سحر بلبل حکایت با صبا کرد . که عشق روی گل با ما چها کرد . من از بیگانگان هرگز ننالم که با ما هرچه کرد ان اشنا کرد.
منظورم ملکالشعرای بهار بود
سلام خیلی قشنگ بود همه خاطرات مدرسه یکدفعه برام زنده شد ممنونم
خیلی وقت بود دنبالش بودم مرسی
خيلي متن قشنگي بود
خيلي چرت بود
كيرم دهنت كس كش
It was very nice.
thanks a lot
kheyli ali bood koli donbalesh gashtam
درود و پساس بر همه .
این بخش بسیار یک بخش زیبا و آموزنده است که تن دل و هوش را تازه و یا زنده مینماید .
شما دانشوران گرامی و چکامه سرایان پاگیزه و با هنر همیشه چو روشنائی دانش روشنا و سرفراز باشید .
من با خواندن این همه نوشته هایتان که روشنگر زهن و راهگشای راه نیک است از گاه خود سود شایسته بردم .
با سلم سایت جالبی بود،بگذارید از ملای روم اثری برجا بذاریم:اهمیت ادب:
ازخداجوییم توفیق ادب…بی ادب محروم سد از لطف رب
بی ادب نه تنها خود را داشت بد…بلکه آتش درهمه آفاق زد
بی ادبی وگستاخی،اندوه وبد بختی میاورد:
هرچه بر تو آید ازظلمات و غم…آن ز بی باکیّ .گستاخی است هم
گستاخی در برابر نیکان،ناجوانمردی است:
هرکه بی باکی کند در راه دوست…رَه زنِمردان شدونامرد،اوست
آسمان و آسمانیان نیز ادب دارند:
از ادب پر نور گشته است این فلک…وز ادب معصوم وپاک آمد مَلَک
باز در نکوهش گستاخی:
بــــُد ز گستاخیکُسوفِ آفتاب…شدعَزازیلی ز جرأت،رَدِّباب
واقعا شعر با معنی بود
واقعا عالی بود اگه میشه شعرهای کفرنامه کارو رو به ایمیلم بفرستید
خیلی بد
··▪▪••●● ۞ ●●••▪▪··
بیشمارند آنهایی که نامشان آدم است
ادعایشان آدمیت
کلامشان انسانیت
رفتارشان صمیمیت…
حال
… من دنبال یکی میگردم که
نه آدم باشد
نه انسان
نه دوست و رفیق صمیمی
تنها صاف باشد و صادق
پشت سایه اش خنجری نباشد برای دریدن
هیچ نگوید
فقط همان باشد که سایه اش میگوید
صاف و یکرنگ
··▪▪••●● ۞ ●●••▪▪··
··▪▪••●● ۞ ●●••▪▪··
خـــــدا پـرسید : میخوری یا میبری ؟!!!
گفتم : میخورم
نمیدانستم حسرت ها را میخورند و لـــذتها را میبــــرند…
··▪▪••●● ۞ ●●••▪▪··
من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیرو من نتوانم
فوق العاده بود.بسیار بسیار ممنونم.
یادش به خیر …
دبستان بودیم که این شعر رو میخوندیم…
متن هایی که من خواندم با این نمونه فرق میکرد.
علی بود.
همه چی عالی بود افسوس که هنوز در خوابیم نظراتمون روی کاغذ زنده هست ولی در زبان چه زود میمیرد
dar hadde sher khube,kolan hame chizdar in keshvar dar hadde sher khube!
سلام
بله گرامی چه خوبه همیشه یادمان باشد :
دست بالای دست بسیارند
واقعا چه شعر پرمعنا و زیبایی است.از سال ۱۳۸۶ که اینجا گذاشته شده تا حال که سال ۹۱ است چه افرادی که بر آن گذر کرده اند و مدتی پند گرفته اند.
مطمئنا بعد از کامنت من هم چه بسیار کسانی از آن در همین جا لذت خواهند برد.
ممنون
عالی بود. یاد بچگی هامون افتادیم.
ابلیس شبی رفت به بالین جوانی آراسته با شکل مهیبی سروبر را
گفتا که منم مرگ و اگر خواهی زنهار بایدبگزینی تو یکی زین سه خطر را
یا ان پدر پیر خودت را بکشی زار یابشکنی از خواهر خود سینه و سررا
یا خود زمی ناب کشی یک دو سه ساغر تاانکه بپوشم ز هلاک تو نظر را
لرزید از این بیم جوان بر خود و جا داشت کز مرگ فتد لرزه به تن ضیغم نر را
گفتا پدر و خواهر من هردو عزیزند هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را
لکن چو به می دفع شر از خویش توان کرد می نوشم و با وی بکنم چاره شر را
جامی دو بنوشید و چو بد خیره ز مستی هم خواهر خود را زد وهم کشت پدر را
ای کاش شود خشک بن تاک و خداوند زین مایه شر حفظ کند نوع بشر را
ابلیس شبی رفت به بالین جوانی// آراسته با شکل مهیبی سروبر را
گفتا که منم مرگ و اگر خواهی زنهار // بایدبگزینی تو یکی زین سه خطر را
یا ان پدر پیر خودت را بکشی زار // یابشکنی از خواهر خود سینه و سررا
یا خود زمی ناب کشی یک دو سه ساغر// تاانکه بپوشم ز هلاک تو نظر را
لرزید از این بیم جوان بر خود و جا داشت// کز مرگ فتد لرزه به تن ضیغم نر را
گفتا پدر و خواهر من هردو عزیزند// هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را
لکن چو به می دفع شر از خویش توان کرد// می نوشم و با وی بکنم چاره شر را
جامی دو بنوشید و چو بد خیره ز مستی// هم خواهر خود را زد وهم کشت پدر را
ای کاش شود خشک بن تاک و خداوند// زین مایه شر حفظ کند نوع بشر را
i’m from canada and i am half persian. do you know any sites containing easy persian poetry and literature? i’m working on learning the alphabet so i’m not at all fluent or comfortable with speaking yet but i’d love to read poems like the one featured here(except much, much easier of course). would you suggest some sites
مرسی استفاده کردم. مصرع دوم را فراموش کرده بودم که اینجا پیداش کردم.
خیلی دنبالش بودم مرسی
داستان همه همین شعر است از ماست که بر ماست
یه سوال شعر همایی که میگه:
“همایی از جان خود سیری که خاموشی نمی گیری
لب را چون زبان فرخی دورند
تو را در آتش اندیشه ات سوزند
هزاران فتنه انگیزند
تو را بر سر در می خانه آویزند”
چه کسی رو در تاریخ بر سر در می خانه آویختن؟
آفرين بر شما دوست عزيز. بار اوله كه به وبلاگتون سر مي زنم. خوشبختانه محتواش غالي بود . دست مريزاد. انگار كه مثل خودم جنوبي هستيد؟ باز هم بهتون سر ميزنم. پايدار باشيد. قرباني. دشتي
همه ي شعرتون اشتباه بود لطفا دقت كنيد كتاب سال سوم راهنمايي بيشتر كمكتون ميكنه چون همشو درست نوشته.
عالی بود سرم آمده از ماست که بر ماست
نازنین خانوم واقعا باید خجالت بکشه با شعری که گذاشته
این شعر شرک داخلش هست …
خدا صاحب روز جراست ..
امام فقط شفاعت کننده هستن …
شما از خدا نمی ترسید؟؟؟
بسیار زیبا جای نظر کرد را با نگه کرد عوض کردید تا تمام کلمات این مصرع فارسی باشند و فارسی را پاس بداریم . نسخه اصلی این شعر که در قدیم در دبستان تدریس میشد به این صورت بود :
چون نیک نظر کرد پر خویش بر ان دید ….
خیلی ممنون عالی بود……….
حال روز ما
سلام من خیلی وقت بود دنبال این شعر ناصر خسرو بودم ازتون واقعا سپاسگذارم
من تنها درون قشمم
شوری آب و سوزش چشمم
دانشجو هستم در این شهر غریب
رنگی ندیدم ز عشقم
ممنون / قشنگ بود / ياد شعر اشك يتيم افتادم ….
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
نردبان اين جهان ما و مني هست عاقبت اين نردبان افتادنيست لاجرم هر كس كه بالاتر نشست استخوانش سختر خواهد شكست
عزیز جان اولا عقاب در فاصله ای پرواز میکند که سه برابر قدرت کمانهای کامپون هم بهش نخواهد رسید پس شکارچی بسیار لاف بسته است حتما کلاغ را تیر زده است /آن عقابی که ببیند ماهی اندر دریا آن مرد دیلاق نبیند به چمنگاه؟ از دور زخاشاک ببیند پرواز پشه بعد از ریش و سبیل نفهمد.نشه /عزیزان جان این شعر بسیار اشکال دارد باز شعر استاد بهار بسی بهتر است از عقاب
گرگ پیر با آن همه شورو شعف سر به زانو کرده و حالت خف
گله گرگ ترس دارند از گرگ پیر گر چه باشد گشنه و آن گرگ سیر
————————————————————————–
عاشقی را عالمی بنهادم روی زخمم مرهمی بنهادم
عاشقی دارد شب و روز درد و آه در ره عشق درهمی بنهادم
———————(شعر از امین بزی)——————————-
من نمی دانم
من نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد ؟
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ؟
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد …
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یک ریز و پی در پی دم گرم خوشش را بر گلویم سخت بفشارد و
خواب خفتگان خفته را اشفته تر سازد
بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را
———————————————————————————————————-
دم به دم زجر میکشد آخر-این دل بیقرار بی سیگار
میخورد چون خوره مرا در خود-درد این انتظار بی سیگار
طاقتم طاق میشودآخر-میروم تا کنار پنجره و…
مثل یک قبر سرد و دلگیرند-کوپه های قطار بی سیگار
لا اقل بعد از آن پک اول-از سرم میپرند افکاری
که مرا می درند پی در پی-مثل سگهای هار بی سیگار
در کنارش صدای ناظری و-نغمه تار و چند قطعه غزل
سپری میشود فقط عمرم-که در این روزگار بی سیگار…..
شکل یک خودکشی ست هر لحظه-مثل تیغی است روی گردن من
سخت میشد تحمل این غم – درد این انتظار بی سیگار
این قطعه در مقایسه با دیوان ناصر خسرو دارای تفاوت های زیادی است:
۱.روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست…از بهر طمع بال و پر خویش بیاراست
۲.گر اوج بگیرم بپرم از نظر شید(خورشید)…میبینم اگر ذره ای اندر تک دریاست
۳.بر خاک بیفتاد و بغلتید چو ماهی…وانگاه پر خویش کشید از چپ و از راست
۴.زی تیر نگه کرد و پر خویش بر او دید…گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست
۵.حجت(تخلص ناصر خسرو) تو منی(منم منم کردن)را ز سر خویش بدر کن…بنگر به عقابی که منی کرد چه ها خواست
اگر شعری میگذارید لا اقل درست بگذارید
۱ ساعت و خورده ای میشه شعرهایی که دوستان گفتن و کامنت های دوستان دیگه منو جذب این سایت کرده واقعا از سال ۸۶ تا الان به همه خسته نباشید میگم و خدا به بانی این سایت هم عمر جاوید بده لذت بردیم شدیدا درود یه تمام جوون های با غیرت این سرزمین:X
خیلی قشنگ بلود
جالب بود مرسی