چند وقت پیش جایی -که حالا پیدایش نمیکنم- در مورد این خواندم که یک فرد یا گروه ترانهساز (خارجی) معروف، برای ساختن ترانههایشان از تکنیک قطع و برش استفاده میکردهاند به این صورت که خطوط بریده شدهٔ متون روزنامهها را به شکل تصادفی کنار هم میگذاشتهاند تا آن که متن حاصل فرم شعرگونه پیدا کند. چیزی شبیه خطوط شعر نو که در بسیاری موارد بدون هیچ زمینهٔ قبلی (انگارکن که ما مقدمهٔ متن را نخواندهایم) با یک جملهٔ بیربط و روی هوا شروع میشوند و در ادامه باز با جملاتی بیربط ما را در فضای شعری قرار میدهند:
سلام ای شب معصوم!
میان پنجره و دیدن
همیشه فاصلهایست.چرا نگاه نکردم؟
مانند آن زمانی که مردی از کنار درختان خیس گذر میکرد …چرا نگاه نکردم؟
انگار مادرم گریسته بود آن شب …
نه این که منظورم این باشد که فروغ از این تکنیک استفاده میکرده، خواستم مثال آورده باشم برای همان خطوط شعر نو که گفتم.
در سریال مرد هزار چهره به یاد دارید که چطور یک لیست خرید مایحتاج میتواند در فضایی متفاوت در قالب یک شعر بدیع و ناب و استعاری ارائه شود (قسمت نهم).
نمونه خروجیهای چنین تکنیکی را به کمک چتجیپیتی بخوانید:
نمونه ۱ — از کتاب Minutes to Go (اثر گیسن، باروز، بایلِس و سومِرز)
متن اصلی (انگلیسی) با بریدن و چسباندن از مقالات روزنامهها ساخته شد.
ترجمهٔ آزاد فارسی:
متن بریده و چسباندهشده:
“ساعتها درون دیوارها نفس میکشند.
خطوط روزنامهها صدای بمبها را میبلعند.
نامها به عقب میچرخند،
جهان بر میگردد به زبانهای بیصاحب.”— دقیقههایی تا رفتن، ۱۹۶۰
نمونه ۲ — از رمان The Soft Machine (ویلیام باروز)
“خون زمان در خیابانهای سایبری جریان دارد،
و کلمات مثل حشرات کوچک در سیمکشی مغز میخزند.
هر واژه یک در است،
هر در به فاجعهای دیگر باز میشود.”
نمونه ۳ — از The Third Mind (اثر باروز و گیسن)
“کتابها خواب میبینند.
گاه بیدارشان کن،
با تیغ، با قیچی، با نوار ضبطصوت.
از رویاهاشان چیزی تازه بساز،
چون ذهن سوم همیشه میان دو ذهن زاده میشود.”
به نظرم نکته اینجاست که ابزارهای کمکی تولید شعر جدید نیستند. قافیه در شعر و متون مصنوع و وزن سنتی و نیمایی علیرغم آن که محدودکنندهٔ زبان و کلمات قابل استفاده برای شاعر هستند به او برای ساخت شعر کمک میکنند. و در ارزیابی قدرت نظم شاعران میتوانیم به این توجه کنیم که مثلاً در قالبی مثل مثنوی آیا مصرع دوم هر بیت از نظر معنایی زاید نیست و فقط برای تکمیل مصرع اول و بر اساس قافیهٔ آن سروده نشده؟ آیا در قالبی مثل رباعی مصرعهای قبل از مصرع اصلی (به فرض آن که مصرع چهارم شاهمصرع رباعی باشد) فقط برای تکمیل آن سروده نشدهاند و در توضیح معنایی میتوان یکی دو تا از آنها را حذف کرد یا نه. و در قالبهای دیگر به همین صورت: شاهبیتها و شاهمصرعها را اگر جدا کنیم آیا این نیست که باقی مصاریع و ابیات برای تکمیل فرم و قالب شعری اضافه شدهاند؟ وقتی شاعری این آزمون را با موفقیت از سر میگذارند تازه بر قدرت نظم او صحه گذاشتهایم. یعنی فهمیدهایم که بیشتر مصاریع و ابیات او به طور مستقل ارزش زبانی دارند. در گام بعدی میتوانیم زبان شعری او را ارزیابی کنیم که آیا شعرگونگی زبان او، آن بخشی که ذهن از آن لذت میبرد هم قوی و متمایز است؟ بدیهی است که شاعری میتواند زبان و نظم ضعیفی داشته باشد اما زبان شعری متمایز و قابل قبولی داشته باشد.
برگردیم به تکنیک قطع و برش. چیزی که خروجیهای این تکنیک را زیبا و واجد زبان شعری میکند -به نظر من- این است که ذهن بین این جملات بیربط ارتباط میسازد و جالبیش این است که ذهنهای آدمهای متفاوت ارتباطات شبیه به همی برای آنها میسازد. به نوعی این ارتباطات را به شکل یکسان کشف میکند و از همین کشف لذت میبرد. شاید به نوعی شبیه حدس کلمهٔ قافیهٔ بیت بعدی یک شعر کهن که باز در آن حس کشف به ذهن مخاطب لذت میدهد.
در گذشتهٔ ما، کلماتی که میتوانستند با هم قافیه شوند در گام اول و کلماتی که میتوانستند در فاصلهٔ شروع و پایان یک مصرع بنشینند به نوعی بریدههای روزنامه هستند و حالا شاید جاهایی که اسیر تکرار شدهایم استفاده از تکنیکهایی مثل قطع و برش در ترکیب با تکنیکهای قدیمیتر شاید کمک کنند تا بتوانیم از تکرار گذشتگان و گذشتهها خلاص شویم و مرزهای هنر سرودن را گستردهتر کنیم.