«در سرزمین قدکوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کردهاند»
… و من توقف کردهام.
واقعیتش به نظرم نوشتن، آن هم نوشتن از خود در جایی که ممکن است هر آن رهگذری -غریبه یا آشنا- نظری به آن بیندازد، خیلی خطرناک است. تمامی ضعفها، عقدهها و حماقتهای آدم، یک جا برملا میشود. اما یک خوبی هم دارد و آن این که آدم دیگر ترسی از پرده بر افتادنهای بعدی ندارد. راستش امروز داشتم با خودم فکر میکردم که آدم اگر بزرگ یک دسته آدم کوچک باشد ارزش آن را ندارد که کوچکترین یک دسته آدم بزرگ باشد. میدانم که از روی این جمله میخوانید که دارم به تمامی آدمهای اطرافم توهین میکنم و عقده خود بزرگ بینی دارم و و و … . راستش امروز کمی ناراحتم، بهتر است کمتر بنویسم و کمتر عقدهها و ضعفهایم را رو کنم.
من مرغ آتشی ام
شب را به زیری سرخ پری زیر میکشم
من را حراس نیست ز سردی و تیرگی
من از سپیده های دروغین مشوشم
سایت خوب معلوماتی و پرطرفدار
تشکر از زحمات تان
جمله قشنگي استبزرگ يك دسته ادم كوچك
بزرگ يك دسته ادم كوچك شدن سخته خيلي سخت………………………………….