پیشگویی آسمانی یا توطئه‌ی زمینی؟

این ادعانامه را بخوانید (احتمال دارد قبلاً آن را دیده باشید چون از طریق گروههای یاهو و وبلاگها در حجم بالا تکثیر شده است).

حملات تروریستی یازدهم سپتامبر

به نظر من این ادعانامه سند یک «پیشگویی» نیست و اصلاً نمی‌توان به آن به عنوان «دلیلی بر حقانیت» یا یک «پیشگویی معجزه‌آسا» تکیه کرد (اصلاً چه دلیلی دارد خدایی که برای سال و ماه و تقویم تعیین تکلیف کرده است، در کتاب آسمانیش از تقویم ِ -حتی از نظر کارشناسان مسیحی- نامعتبر و بی‌پایه‌ی میلادی استفاده کند؟ [توضیح: گویا در مورد این که واقعاً تولد حضرت عیسی (ع) در سال مبدأ تاریخ میلادی اتفاق افتاده باشد تردیدهای زیادی وجود دارد.]). برعکس، این مطلب از نظر من دقیقاً یک سند ضداسلامی است و می‌تواند ادعانامه‌ای باشد بر این که واقعه‌ی تروریستی یازدهم سپتامبر حقیقتاً توسط مسلمانان معتقد برنامه‌ریزی و اجرا شده است (البته در اینجا من مدعی نیستم که اینطوری نبوده، حرفم چیز دیگری است)! تصورش را بکنید -از دیدگاه غیرمسلمانانی که این تفسیر به گوششان می‌خورد- : مسلمانانی که این آیه را به عنوان «برنامه‌ی کاری خود» در نظر داشته‌اند و در قالب آن حمله‌ی تروریستی تلاش کرده‌اند این پیشگویی را با دستان خودشان محقق کنند!

حتی به نظر من تکثیر این ادعانامه می‌تواند توطئه‌ای باشد بر علیه مسلمانان به عنوان جمعیتی که به این کتاب آسمانی معتقدند: بد نیست بدانید که احتمالاً اساس این نگاه آینده‌بینانه به این آیه، انتشار یک شایعه‌ی اینترنتی در مورد علت تعیین روز ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ برای عملی کردن این حمله‌ی تروریستی است که در آن ادعا شده در آیه‌ی ۱۱ از فصل ۹ قرآن (؟!!) آمده که «یکی از فرزندان عربستان (=اسامه بن لادن!) عقاب وحشتناکی را بیدار خواهد کرد، خشم عقاب بر زمین فرو خواهد افتاد، هر چند این واقعه موجب هراس و نومیدی عده‌ای از مردمان می‌شود، بیشتر آنها را خوشحال می‌کند: چرا که خشم عقاب زمین خدا را تطهیر خواهد کرد و پس از آن صلح ایجاد خواهد شد!» در این صفحه ضمن طرح این شایعه، توضیحاتی در مورد دروغ بودن آن داده شده است.

بد نیست نگاهی نیز به این صفحه و شأن نزول و تفسیر آیات ۱۰۷ الی ۱۱۰ از سوره‌ی توبه در تفسیر نمونه بیندازید تا دلایل واقعی اشاره‌ی این آیات را به ساختمان و خرابی آن متوجه شوید.

پانورامیو

دو روزی نبودم. برگشتنی، اولین موردی که باعث جلب توجهم شد این نظر جالب درباره‌ی مطلب «دوربینهایی که می‌دانند کجا هستند» بود:

Panoramio Comment

صاحب ِ نظر سرویس آنلاین پانورامیو است و می‌بینید که به ضعف نقشه‌های یاهو در مقایسه با نقشه‌های گوگل در ارائه‌ی جزئیات مناطق جغرافیایی خارج از محدوده‌ی کشور آمریکا اشاره می‌کند و اظهار می‌کند که شرکتش با استفاده از نقشه‌های گوگل قابلیتهای بیشتری را ارائه می‌کند. البته امکان این وجود دارد که این نظر به صورت اسپم و انبوه گذاشته شده باشد (برای تمام نوشته‌هایی که به مطلب فلیکر یا تک‌کرانچ در این مورد لینک داده‌اند)، اما خوب به هر حال جای درستی گذاشته شده، ضمن این که شرکتهای این تیپی این روزها خیلی نسبت به این که متهم به اسپم پراکنی شوند حساسیت دارند.

یک نکته‌ای که در تحلیل رفتارهای بازاریابی شرکتهای عرضه‌کننده‌ی خدمات آنلاین جالب توجه است (و با مشاهده‌ی این نظر به ذهنم رسید) رویه‌ای است که فکر می‌کنم به آن فروشندگی به شیوه‌ی دوره‌گردی می‌گویند که نماد و نمونه‌ی کامل آن شرکت سیلزفورس است. این گونه شرکتها با وجود آن که عرضه‌کننده‌ی خدماتی هستند که با احتمال بالا خود مشتری برای دریافت آن به آنها مراجعه خواهد کرد، خودشان پیشقدم می‌شوند، به صورت فیزیکی در محل مشتریان عمده حضور پیدا می‌کنند و با مشتریان خرده‌پا به صورت دوستانه وارد گفتگو می‌شوند. لحن ایمیلها و پیامهای اطلاع‌رسانی آنها معمولاً خیلی حالت رسمی و شرکتی ندارد و تلاش می‌کنند این گونه وانمود کنند که شما حتی در صورتی که هیچگاه مشتری آنها نباشید برای آنها اهمیت دارید. به نظرم این روزها که تقریباً تمامی خدمات مبتنی بر فناوری به صورت رقابتی و توسط چندین شرکت بزرگ و کوچک عرضه می‌شوند، عاملی که در کنار کیفیت و منحصر به فرد بودن خدمات می‌تواند در موفقیت این گونه شرکتها مؤثر باشد اتکا به روشهای بازاریابی این شکلی و طرح قابلیتها در تمامی صحنه‌هایی است که بحثی پیرامون موضوع مورد نظر جریان دارد.

چند پوسته برای گوشیهای سونی اریکسون

پیدا کردن عکسها، آهنگها و پوسته‌های زیبا و همخوان با سلیقه گاهی بی‌شباهت نیست به جدا کردن طلا از مس: ساعتها وقت و هزینه برای پیدا کردن آن چیزی که چشمگیر باشد و تا مدتی طبعهای تنوع‌طلب را ارضا کند. بد ندیدم برای علاقمندان و دارندگان گوشیهای موبایل سونی اریکسون (کا ۷۵۰ آی، سری واکمن و مشابه‌های همخوانشان) تعدادی از پوسته‌های مورد علاقه‌ام را که در طی همین جستجوها یافتمشان و هر کدام را مدتی روی گوشی استفاده می‌کرده‌ام در دسترس بگذارم. ببینید و اگر دوست داشتید با کلیک بر روی تصویرشان دریافتشان کنید:

MailaRed Incredibles W810
Flower Firefox Titanium

اندوخته هایی برای فردا

اگر با اینترنت آشنا باشید و به اندازه‌ی کافی اهل وبگردی باشید زیاد پیش می‌آید که بخواهید نشانی سایتهایی را که به آنها برخورد می‌کنید برای مراجعه‌ی بعدی جایی ذخیره کنید. تمامی مرورگرهای مشهور امکاناتی برای ذخیره‌ی نشانی سایتها و صفحات وب و همچنین سازماندهی و مرتب‌سازی آنها دارند. اصطلاحاً به این نشانیهای ذخیره شده چوب‌الف گفته می‌شود. روش ثبت یک صفحه را به صورت چوب‌الف در دو مرورگر مشهور اینترنت اکسپلورر و فایرفاکس در دو شکل زیر مشاهده می‌کنید:

چوب الف کردن در اینترنت اکسپلورر
چوب الف کردن در فایرفاکس
ادامه خواندن “اندوخته هایی برای فردا”

یک نکته‌ی ادبی یا فرهنگی

هدف اصلی از منظوم کردن کلام خوش آهنگ و دلنشین کردن آن است و مسلم است که خوش آهنگ به نظر رسیدن جملات ربطی به نحوه‌ی نوشتن آنها ندارد. قافیه در کنار وزن از ارکان سنتی شکلگیری کلام منظوم در شعر فارسی بوده است. قافیه باعث می‌شود یک آهنگ یکسان در پایان جملات (=ابیات) اشعار شنیده شود که علاوه بر آهنگین‌تر نمودن کل شعر (در بیشتر قالبهای شعری فارسی) باعث به هم پیوسته به نظر رسیدن آن و همچنین ایجاد نوعی زنگ پایانی برای جملات آن می‌گردد. مسأله‌ی جالب اینجاست که قانون قافیه در شعر سنتی فارسی به جای آن که فقط تابع نحوه‌ی تلفظ کلمات باشد بر اساس شیوه‌ی نوشتن آنها بنیان نهاده شده است. طبق این قانون کلماتی مثل «صلاح» و «گناه» علی رغم این که (به جهت یکسانی تلفظ شکلهای نوشتاری «ح» و «ه» در زبان فارسی) از لحاظ نحوه‌ی بیان همقافیه به نظر می‌رسند به لحاظ شکل نوشتاری همقافیه نیستند. این قاعده به وضوح دست و پاگیر و نوعی سختگیری بی‌مورد به نظر می‌رسد. اما چیزی که این وسط برای من عجیب است این است که نسل هزار ساله‌ی شاعران سنتی فارسی‌گو (به جز ترانه‌سراها و شاعران به اصطلاح فهلوی‌گو که اساساً شعرشان بیشتر یک محصول شنیداری است تا نوشتاری) هیچگاه تلاش نکرده‌اند (یا جرأت نکرده‌اند) این قواعد دست و پاگیر و بی‌مورد را زیر سؤال ببرند و بر اساس آنچه درست است عمل کنند. شاید این نمونه بتواند مثال خوبی باشد از این که چقدر فرهنگ ما نسبت به خروج از چارچوبهای سنتی خود بی‌میل بوده (و هست ؟) و در این میانه درستی یا نادرستی اساس تعیین این چارچوبها و حدود برایش اهمیتی ندارد. البته «فرهنگ ما» برای خودش جای بحث دارد، باید فرهنگها و ملل دیگر را از لحاظ میزان عدم عدول از قواعد نادرست و سختگیرانه‌ی سنتی مورد بررسی قرار داد، شاید اصلاً این معضل به ملیت و فرهنگ وابسته نباشد و مسأله‌ای جهانشمول باشد.

نقاشی با کامپیوتر برای بچه ها

از دیروز دختر کوچک خواهرم -که تعطیلات را آمده‌اند خانه‌ی ما- کامپیوتر خانه را دربست در اختیار گرفته. بد ندیدم اشاره‌ای بکنم به نشانی یک برنامه‌ی جالب و رایگان نقاشی که مخصوص بچه‌هاست (و گاهی بزرگترها را هم به هوس می‌اندازد 😉 ). از ویژگیهای خاص این برنامه همراهی عمل نقاشی با صداهای پس زمینه‌ای جالب و برانگیزاننده است که با تغییر ابزارها هم تغییر می‌کنند. برنامه را می‌توانید از اینجا دریافت کنید (حجم ۵.۶۱ مگابایت). این هم تصویری از محیط برنامه (با هنرنمایی خواهرزاده‌ی اینجانب 😉 ) :

Tux Paint

خارجیهای بی‌مرام

این تفکری که گاهی وجود دارد مبنی بر این که تمام آدمهای کاردرست آمریکایی و اروپایی (و استرالیایی؟ 😉 ) به سرعت جواب آدم را می‌دهند و مشکلات را حل می‌کنند اگر چه در خیلی از موارد مصداق دارد و درست است ولی همیشه درست نیست. Say No to Zookoda نمونه‌اش همین مشکلی که الان برای من پیش آمده. من مدتهاست برای ارسال خبرنامه از خدمات سایت زوکدا استفاده می‌کنم (عنوان مشترک شوید در ستون سمت راست) که انصافاً از لحاظ قابلیتها بی‌نظیر و منحصر به فرد است. در طول مدت زمان استفاده به مشکلات ریز و درشت زیادی برمی‌خوردم که از طریق سیستم ارسال خطای داخلی آن، آنها را گزارش می‌کردم. علاوه بر آن -نظر به درخواست تیم خدمات دهنده در سایت خودشان برای دریافت ایده‌های جدید- بارها و بارها پیشنهادهای خودم را برای آنها ارسال کردم. اما حتی یک بار هم پاسخی از تیم پشتیبانی دریافت نکردم و هیچکدام از مشکلات من هم حل نشد، تا این که چند روز پیش متوجه شدم که دیگر نمی‌توانم با نام کاربری خودم وارد سیستم شوم و سیستم حتی امکان بازیابی کلمه‌ی عبور را هم به من نمی‌دهد. تماسهای مکرر با تیم پشتیبانی به جایی نرسید تا این که نهایتاً با نظری (کاملاً مؤدبانه و محتاطانه 😉 ) روی وبلاگ این سرویس مشکل خودم را مطرح کردم، که تنها پاسخ دریافتی من (و چند معترض دیگر) حذف نظر از روی وبلاگ بود. با یکی از این وبلاگنویسان کله گنده‌ی خارجی هم که از این سیستم استفاده می‌کند (و اتفاقاً هموطن مؤسسان همین سرویس هم هست) تماس گرفتم تا ببینم مشکل فقط مال من است یا عمومیت دارد. پاسخ دریافتیم نشان داد که مشکل احتمالاً کاربران مشهور و پرنفوذ سیستم را در بر نمی‌گیرد. به هر حال، با یک نظر این بار نه چندان مؤدبانه‌ی دیگر روی وبلاگ زوکدا از آنها خواسته‌ام که حداقل فهرست مشترکین من را (که مجموعاً چیزی حدود ۱۳۰ نفر باید باشند که حدود ۴۰ تایشان مشترکین همین وبلاگند) در اختیارم بگذارند. البته یک پشتیبان نه چندان قدیمی از این فهرست دارم ولی اگر جدیدترین را بتوانم به دست بیاورم بهتر است.

ضمناً بد نیست اشاره کنم که مثل این که شایعه‌هایی پشت سر تیم راه‌اندازنده‌ی استرالیایی این سرویس وجود دارد، مبنی بر این که آنها قبلاً جزء گروههای فرستنده‌ی پیامهای هرز بوده‌اند و خیلی هم آدم حسابی و خوش سابقه نیستند. به هر حال همه جا و بین تمام ملیتها همه جور آدمی پیدا می‌شود.

پی‌نوشت: سیستم ارسال خبرنامه را تغییر دادم و از این به بعد خبرنامه‌های اینجا با استفاده از خدمات سایت فیدبرنر ارسال می‌شود. برای آن تعدادی از مشترکان که در آخرین پشتیبانم داشتمشان درخواست ثبت نام مجدد فرستادم. در مورد باقیمانده‌ی آنها که حدود ده تایی از جدیدترین مشترکین باید بشوند کاری نمی‌شد کرد. سر فرصت راهنماهای مربوط به خبرنامه‌ی الکترونیکی را هم به‌روز خواهم کرد.

شبح سرگردان

جریان مال چند سال پیش است: چند روزی بود بین مردم چو افتاده بود که شبها یک شبح نورانی در قبرستان شهر ما پرسه می‌زند! قبرستان شهر ما درست در کناره‌ی ورودی اصلی شهر قرار گرفته و آن زمان که هیچ نوع روشنایی مصنوعیی هم آن را روشن نمی‌کرد هر نوع جلوه‌ی نورانی غیرطبیعی باعث جلب توجه سرنشینان ماشینهای عبور کننده از کنار آن جاده‌ی پر رفت و آمد می‌شد. بازار شایعه داغ بود و هر کسی شبح یا روح را منتسب به یکی از بزرگان خانواده‌ها و درگذشتگان سرشناس می‌دانست. عده‌ای نیز که قضیه را به مسخره می‌گرفتند بعد از آن که یک شب قبرستان را از کنار جاده زیر نظر می‌گرفتند و نیمه شب نشده وحشتزده به خانه برمی‌گشتند نظرشان عوض می‌شد.

به هر حال قضیه خیلی کشدار نشد و عده‌ای که جرأت بیشتری داشتند شبانه شبح را شکار کردند! در واقع شکارچیان شبح تقریباً می‌دانستند با چه جور موجودی مواجهند: بعضی مردان مسن جا افتاده‌ی ساکن اینجا آن وقتها به واسطه‌ی باورهای مذهبی تکه زمینی را در قبرستان به عنوان قبر انتخاب و آماده می‌کردند و در اوقات خاصی مثلاً شبهای پنجشنبه یا جمعه به تنهایی به قبرستان می‌آمدند و ساعتی را با کفن در قبر خود دراز می‌کشیدند تا به این طریق هر چند وقت یک بار به یاد بیاورند که مرگی هم در کار هست و از اینجور حرفها.

اما شبح دردسرآفرین یکی از همین مردان به اصطلاح خداترس بود که به دلیل مشکلات روحی، این کار، عادت هر شبه‌اش شده بود و به جهت حضور طولانی مدت شبانه در قبرستان آن هم با کفن سفیدی که در تاریکی و در نور کمرنگ چراغ گردسوز همراهش از دور به صورت ناواضح و به شکل یک شبح نورانی دیده می‌شد باعث ایجاد توهم و وحشت شده بود.

پیشنهادهایی برای معماری اطلاعات وبلاگهای غیرخبری

این مطلب ترجمه‌ایست از نوشته‌ای با عنوان چرا هر چیزی که شما فکر می‌کنید درباره‌ی ساختار وبلاگ می‌دانید نادرست است؟!، که محض تکمیل این بحث آماده‌اش کرده‌ام.

مسأله‌ی مهمی که اینجا به راحتی به چشم می‌آید تفاوتهای اساسی بین مخاطبان این وبلاگ و وبلاگخوانهای فارسی زبان است. نظری به آمار مراجعین ارائه شده بیندازید و میزان استفاده از خبرخوانها را در میان مخاطبین این وبلاگ با میزان شناخت وبگردان فارسی‌زبان از این پدیده مقایسه کنید. از جانب دیگر در طرف وبلاگنویس نیز تفاوت عمده وجود دارد: وجود سیستمهای درآمدزایی همچون تبلیغات پرداخت در ازای کلیک و همچنین دید حرفه‌ای و علمی نسبت به پدیده‌ی نشر افکار، باعث شده تولید محتوای مفید و جذب مخاطب به واسطه‌ی آن، دیگر شکل یک فعالیت شخصی و جنبی را نداشته باشد. علاوه بر آن مطالعه‌ی رفتارهای مطالعه‌ای خوانندگان و کار روی مسائلی مثل این که چشم خواننده چطور مطالب روی صفحه‌ی مانیتور را دنبال می‌کند (!) تبدیل به بحثهای مورد علاقه‌ی تولیدکنندگان محتوای این جامعه‌ی وبلاگی شده است.

نویسنده‌ی این مطلب معتقد است که از آنجا که روش پیش فرض ارائه‌ی مطالب در خبرخوانها روش معمول ترتیب نزولی تاریخ انتشار است بهتر است یا حتی لازم است در طراحی ساختار ارائه‌ی مطالب وبلاگهایی که مطالبشان به تاریخ انتشار وابستگی ندارد (خبری نیستند) از ساختار دیگری که برای مخاطبان تازه‌وارد مفیدتر است استفاده شود.

ادامه خواندن “پیشنهادهایی برای معماری اطلاعات وبلاگهای غیرخبری”