یک بازی یک فیلم

هر کسی روزگاری را با بازی (های) دووم تحت داس سپری کرده باشد مطمئناً زمانی که خبر انتشار نسخه‌ی جدید این بازی منتشر شد وسوسه شده که این بازی را هم امتحان کند. من مدتها پیش (تقریباً همزمان با انتشار این بازی) با استفاده از خط اینترنت نسبتاً پرسرعت در دسترسم نسخه‌ی آزمایشی آن را دریافت کردم. اما خوب! آن وقتها امکانات سخت‌افزاری کامپیوترم اجازه نمی‌داد که از این فایل دریافتی نزدیک به پانصد مگابایتی استفاده کنم تا همین چند وقت پیش که بالاخره توانستم آن را روی کامپیوتر جدیدم تجربه کنم. تا آنجا که یادم هست اظهارنظرهای منتقدان نسبت به این بازی با توجه به انتشار همزمان آن با بازی فارکرای و مقایسه‌هایی که بین این دو بازی تقریباً همجنس صورت می‌گرفت آنقدرها مثبت نبود و این هم شاید یکی از دلایلی بود که باعث می‌شد من انگیزه‌ی خیلی جدیی برای تجربه‌ی این بازی نداشته باشم. به هر حال نسخه‌ی آزمایشی این بازی را چند باری تمام کردم و باید بگویم هنوز هم هنوز است از تکرار آن خسته نشده‌ام (در حالی که چنین حسی را راجع به نسخه‌ی آزمایشی فارکرای نداشتم). این روزها زمان زیادی را پای کامپیوتر می‌گذرانم و فکر نمی‌کنم در حال حاضر بیشتر کردن این زمان با وقت گذاشتن برای تمام کردن نسخه‌ی کامل این بازی و بازی تکمیل کننده‌ی آن کار خیلی منطقیی باشد اما هر زمانی که هوس بازی کامپیوتری طولانی مدت کردم مطمئناً اولین انتخابم همین بازی خواهد بود.

Doom 3

چند وقت پیش به لطف یکی از دوستان فیلم ساخته شده بر اساس این بازی را هم دیدم. فیلم دووم که گویا قرار بوده بر اساس داستان دووم ساخته شود به نظرم یک بازسازی نه چندان جذاب و موفق از این بازی آمد. داستان تقریباً به طور کامل عوض شده بود و به غیر از دقایقی از صحنه‌های پایانی فیلم که بخشی از مبارزه‌ها از نگاه قهرمان و به شیوه‌ی بازی دووم به تصویر کشیده می‌شود جذابیتی در آن ندیدم. این را برای این گفتم که اگر دیدتان از این بازی بر اساس مشاهداتی است که از فیلم بازسازی شده از روی آن دارید متوجه باشید که فضا و داستان بازی خیلی متفاوت با داستان و فضای فیلم است و بازی -حتی از لحاظ ویژگیهای داستانی و روایی- می‌تواند جذاب‌تر از فیلم ساخته شده به نظر برسد.

کار جدید

از محیط و شرایط کار جدیدم راضی‌ترم تا شرایط کارهای قبلی. مثل کار در سازمانهای دولتی نیست که احتمالاً تنها کاری که انجام نمی‌دهی همان کاری است که تخصصش را داری (کارمندان محترم دولت لطفاً بهتان برنخورد، این تجربه‌ی شخصی من بوده، شاید محیط و شرایط شما متفاوت باشد) و مثل کاری که برای شرکت خودت انجام می‌دهی هم نیست که بیش از این که از انجام کار تخصصیت لذت ببری دلواپسیهای مربوط به مشتری و بازاریابی و اینجور کارها اذیتت می‌کند (البته این روش کار برای شرکت خود به شیوه‌ی شخص شخیص من 😉 است که متأسفانه بیشتر وقتها سختگیرتر و وسواسی‌تر از آنی هستم که حتی قسمتهای کوچک کارم را به دیگران واگذار کنم). نحوه‌ی کار تقریباً اینطوری است که از صبح پای کامپیوتر می‌نشینم، یکی از همکاران که نقش ناظر و نماینده‌ی مشتری را ایفا می‌کند هر چند ساعت یک بار می‌آید، کارم را چک می‌کند و نظرات و سفارشات جدیدش را می‌گوید و می‌رود. اینطوری تقریباً تمامی ساعات کاریم به صورت مفید سپری می‌شود و زمان تلف شده خیلی کم دارم. حداقل فعلاً هم دغدغه‌ی سر و کله زدن مستقیم با مشتری را ندارم (که امیدوارم هیچوقت نداشته باشم 😉 ). البته خوب همه چیز هم بر وفق مراد نیست. البته این نامرادیها خیلی جدی نیست: مثلاً من بیشتر دوست دارم با خانواده‌ی زبان سی برنامه‌نویسی کنم حال آن که محیط مورد استفاده در محل کار جدیدم دلفی است که خوب هر چند برنامه‌نویسی با آن به سادگی تایپ با یک واژه‌پرداز است اما برای من خیلی زبان دلچسب و شیرینی نیست و یک جور ویژوال بیسیک غیرمایکروسافتی است. البته خیلی مهم نیست. مهم این است که دقایق و ثانیه‌هایم دارند خیلی مفیدتر از آن چیزی که فکر می‌کردم سپری می‌شوند و با این حال بیشتر روزها وقتی به پایان ساعت کاری می‌رسم هیچ نشانه‌ای از خستگی یا کم‌حوصلگی در خودم احساس نمی‌کنم.

فارسی را پاس بداریم؟!

این که آیا واقعاً زبان به عنوان یک ابزار ارتباطی نیاز به نگهبان و «بپّا» دارد تا نکند کاربرانِ این ابزار با استفاده‌ی ناصحیح از آن باعث به تباهی کشیده شدن آن شوند (؟!) به نظرم بحثی تأمل‌برانگیز و شایسته‌ی بررسی است. حتی به فرض این که این کار ضروری است این که آیا علمداران کنونی صیانت از زبان فارسی شایستگی انجام این وظیفه را دارند یا نه و آیا آنچه آنها «قانون» دانسته‌اند اساس و پایه‌ی علمی دارد یا صرفاً اعمال نظرهای شخصی و سلیقه‌ای است سؤالی است که می‌تواند با بررسی میزان پایبندی همین قانون‌نویسان به این قوانین در آثار و نوشته‌های خودشان و همچنین مقایسه‌ی قوانین پیشنهاد شده از سوی آنها برای درست‌نویسی با متون کهن پاسخ داده شود. روز شنبه در روزنامه‌ای مطلبی را دیدم که بخشهایی از آن به همین قوانین من‌درآوردی و خودساخته‌ی به اصطلاح ادیبان معاصر اشاره دارد. در بخشی از این مطلب آمده:

دیرسالی است که می‌گوید «می‌باشد» فعل ناموجود است و نیست و اصلاً یعنی چه این «می‌باشد» (پاورقی: عده‌ای «می‌باشد» را منفور می‌دانند که چون مستعمل است و می‌گویند امروز دیگر فعلی به نام «باشیدن» صرف نمی‌شود. سؤال: کدام یک از الفاظ مستعمل نیست؟). ولی صد عجب و حیرتا که سعدی صاحب سخن در گلستانش آورده است که «می‌باشد» و به جای «است» آورده است این «می‌باشد» را (پاورقی: … «مریدی گفت پیر را : چه کنم کز خلایق به رنج اندرم، از بس که به زیارت من همی‌آیند و اوقات مرا از تردد ایشان تشویش می‌باشد؟ …»).

نمونه‌ی مشابه این قوانین سلیقه‌ای برای زبان را من از کتابهای درسی ادبیات دبیرستان به خاطر دارم. در جایی از یکی از این کتابها از دانش‌آموز خواسته بود که بین «بخشیدن» و «بخشودن» تفاوت قائل شود و «بخشیدن» را فقط به معنی «اعطا کردن» به کار ببرد و نه به معنی عفو کردن. بنابر این قاعده «خدا گناهان را نمی‌بخشد بلکه می‌بخشاید»! و بر اساس این قاعده و طبق تفسیر معلم ادبیات ما «خدا گناهان را می‌بخشد» چون معنیش می‌شود «خدا گناهان را [به بندگان] اعطا می‌کند» یک جمله‌ی کفرآمیز است! اما چه باید گفت اگر حافظ -یکی از بزرگترین شاعران فارسی‌گو- این جمله‌ی کفرآمیز را گفته باشد؟! :

هاتفی از گوشه‌ی میخانه -دوش-

گفت: «ببخشند گنه، می‌بنوش!»

بیت دیگری هم از حافظ در ذهنم بود (که الان نیست) و در آن هم «بخشیدن» درست به همین صورت به کار گرفته شده است. وقتی این وضع مؤلفان کتابهای درسی باشد (که باید معتبرترین و کم‌اشکال‌ترین کتابهای یک کشور باشند)، از دیگران چه انتظاری باید داشته باشیم؟

یک شروع سخت دیگر

همیشه روز اول شروع به کار در یک محیط جدید برایم کشنده و آزاردهنده بوده (حداقل دو بار دیگر همین تجربه را داشته‌ام). دیرجوش و کمرو بودن من از یک طرف و از طرف دیگر وضعیت آویزان و نامشخص بودن جا، کامپیوتر و مسائل دیگر باعث می‌شود روز سختی را بگذرانم. به هر حال این روز سخت در آستانه‌ی پایان است خدا را شکر! 😉 برای سایر کارها هنوز اینترنت خانگی ندارم.

اوضاع جاری و یک شعر

دارم برای اثاث کشی آماده می‌شوم. از آنجا که محل استقرارم در شهر مقصد موقتی است و باید به محض مرتب شدن اوضاع به فکر یک جای دائمی باشم سعی دارم تا آنجا که می‌شود سبکبارتر بروم. کامپیوتر و آت‌آشغالهای مورد نیازش را خواهم برد ولی احتمالاً تا مدتی -حداقل در محل سکونت موقتم- اینترنت ندارم. به خاطر همین و کمی هم به خاطر وقتی که سر و سامان دادن به کارهای ضروری پیش از انتقال ازم می‌گیرد این چند روزه روند بروزرسانی اینجا را کند کردم تا اگر خواننده‌ی دائمیی دارم عادتش بدهم. کامپیوتر قدیمیم را هم برای استفاده در خانه علم کردم. وضعش البته فجیع است ولی برای استفاده‌های ضروری به درد می‌خورد.

متأسفانه من عادت خیلی آزاردهنده و بدی دارم که می‌شود اسمش را گذاشت «آشغال جمع کنی»! به خاطر این عادت تقریباً هر جور کاغذی را که نوشته‌ای رویش باشد نگه می‌دارم. همین روند را می‌شود بسط داد به انواع وسائل و ابزارهای از کار افتاده، پیچ و مهره، سی دی و … . داشتم دوری بین انبوه این آت و آشغالها می‌زدم تا اگر چیز به درد بخوری بینشان هست همراهم ببرم که بین کاغذپاره‌ها یکی از شعرهای قشنگ فریدون مشیری را پیدا کردم. بد ندیدم آن شعر را اینجا بیاورم. اسم شعر «دریا»ست:

آهی کشید غمزده پیری سپیدموی

افکند صبحگاه در آیینه چون نگاه

در لابه‌لای موی چو کافور خویش دید

یک تار مو سیاه

 

در دیدگان مضطربش اشک حلقه زد

در خاطرات تیره و تاریک خود دوید

سی سال پیش نیز در آیینه دیده بود

یک تار مو سپید

 

در هم شکست چهره‌ی محنت کشیده‌اش

دستی به موی خویش فرو برد و گفت: «وای!»

اشکی به روی آینه افتاد و ناگهان

بگریست های های

 

دریای خاطرات زمان گذشته بود

هر قطره‌ای که بر رخ آیینه می‌چکید

در کام موج ضجه‌ی مرگ غریق را

از دور می‌شنید

 

طوفان فرونشست ولی دیدگان پیر

می‌رفت باز در دل دریای جستجو

در آبهای تیره‌ی اعماق خفته بود

یک مشت آرزو

مشکلات بلاگلاینز

خبرخوانهای زیادی را تا حالا امتحان نکرده‌ام (نمی‌دانید خبرخوان چه جور چیزی است؟ این نوشته‌ی من را بخوانید)، شاید علتش بیشتر این باشد که از آنهایی که سراغشان رفته‌ام راضی بوده‌ام. قبلاً از نت وایبز استفاده می‌کردم که از لحاظ قابلیتها و امکانات فوق‌العاده است اما وقتی که تعداد فیدهایش زیاد می‌شود فوق‌العاده کند و آزاردهنده عمل می‌کند. البته از سوی سازندگانش قولهایی مبنی بر بهینه‌سازی و افزایش سرعت این خبرخوان برخط داده شده که اگر عملی شود در بازگشت به این خبرخوان درنگ نخواهم کرد.

بعد از نت‌وایبز رفتم سراغ بلاگ‌لاینز که چون فیدها را روی سرور خودش می‌خوانــَد و پردازش می‌دهد کند نیست، از لحاظ قابلیتها هم خبرخوان قابل قبولی است. اما یک مشکل بزرگ دارد و آن هم اشکالات و باگهای متعددی است که باعث می‌شود کاربر ِ آن انواع اختلالات ممکن یک خبرخوان آنلاین را تجربه کند. چند وقت پیش در یک دوره‌ی زمانی کوتاه وضعیت تعداد زیادی از فیدهایی را که مشترکشان شده بودم درست نشان نمی‌داد، به این معنا که آن فیدها عنوانها و نوشته‌های جدید داشتند ولی بلاگلاینز وضعیت آنها را طوری نشان می‌داد که انگار چند روز است مطلب جدیدی ندارند. دو سه روز پیش هم تصمیم گرفتم چند تا از فیدهایی را که دیگر علاقه‌ای به خواندن مطالبشان ندارم حذف کنم. با انجام این کار مشکل عجیب و آزاردهنده‌ای برایم پیش آمده و آن هم نمایش نادرست تعداد فیدهای به‌روز در خبرکن بلاگلاینز برای فایرفاکس است (در واقع با وجود این که وبلاگهای حذف شده دیگر در فهرست اشتراکات من نشان داده نمی‌شود تعداد مطالب جدیدشان در محاسبه‌ی تعداد نخوانده‌های من به حساب می‌آید!). البته مشکل فقط از افزونه‌ی فایرفاکس نیست خبرکن آنلاین بلاگلاینز هم همین مشکل را دارد:

خبرکن فایرفاکس بلاگلاینز تعداد نخوانده ها را اشتباه نشان می دهد
خبرکن برخط هم همان مشکل را دارد

کمی با گزینه‌های تنظیمات بلاگلاینز ور رفتم تا بلکه راه حلی برای این مشکل پیدا کنم. فعلاً که به جایی نرسیده‌ام تا ببینم بعداً چه می‌شود.

شباهنگ

 

باور نداشتم که گل آرزوی من

با دست نازنین تو بر خاک اوفتد

با این همه هنوز به جان می‌پرستمت

بالله اگر که عشق چنین پاک اوفتد

***

می‌بینمت هنوز به دیدار ِ واپسین:

گریان درآمدی که «فریدون! خدا نخواست!»

-غافل که من به جز تو خدایی نداشتم!-

اما دریغ و درد! نگفتی، چرا نخواست؟!

 

جمله‌ی «نگفتی چرا نخواست» را می‌شود به صورت خبری هم خواند: «نگفتی چرا نخواست.» اما من عادت کرده‌ام آن را به حالت پرسشی بخوانم و به نظرم زیباتر هم هست. این قسمت از این چهارپاره را خیلی دوست دارم و فکر می‌کنم به کل شعر می‌ارزد (شعری که شاید اگر این تکه و تکه‌ی آغازین از آن حذف شود، یک شعر عاشقانه‌ی پرسوز و گداز، آبکی، ضعیف و بی‌ارزش است، البته این، نظر (یا احساس) ِ یک خواننده‌ی عادی شعر است!).

شکل زیر می‌تواند برای درک مفهوم این تکه از شعر (و دریافت علت زیبایی فوق‌العاده‌ی آن) مفید باشد:

خدا و تو

ادامه خواندن “شباهنگ”

یک باغ دیجیتالی

مطمئناً نمای یک سایت یا وبلاگ برای بازدیدکننده‌ی دائمی در درجه‌ی دوم اهمیت (پس از محتوای آن) قرار می‌گیرد. اما سر و سامان دادن آن به نحوی که هم خواننده با آن راحت باشد و امکانات اولیه‌ی مورد نیاز برای گردش در سایت را به آسانی پیدا کند و هم با یک محیط جذاب مواجه شود علی رغم نیازمندی به صرف وقت و (احتمالاً در صورتی که صاحب سایت یا وبلاگ مهارتهای طراحی را نداشته باشد) هزینه، کاری ارزشمند و مفید است و در این راه سرمشق گرفتن از کارهای انجام شده می‌تواند در کاهش زمان مورد نیاز برای انجام این کار مؤثر باشد.

سی.اس.اس زن گاردن یک منبع مفید برای طراحان و کسانی است که دوست دارند طرح سایت یا وبلاگشان ضمن انطباق با استانداردها، وجهه‌ای جذاب و متفاوت داشته باشد (سی.اس.اس زن گاردن = باغ ز ِن سی.اس.اس، «باغ زن» یا «باغ صخره‌ای» نوعی باغ ژاپنی است که عناصر تشکیل دهنده‌ی آن صخره و شن و ماسه است. گیاهان در این باغ در درجه‌ی دوم اهمیت قرار دارند و گاهی اصلاً وجود ندارند! توضیحات بیشتر را در این صفحه بخوانید). این سایت که توسط دیو شی یکی از نویسندگان کتاب مشهوری درباره‌ی طراحی وب راه‌اندازی شده است تلاش دارد تواناییهای طراحی وب مبتنی بر سی.اس.اس را به نمایش بگذارد. این ایده به این ترتیب دنبال می‌شود که برای یک فایل اچ.تی.ام.ال ثابت طرحهای متنوعی ارائه شود و نشان داده شود که با جداسازی کامل طراحی از متن می‌توان به انعطاف‌پذیری بالایی دست یافت.

CSS Zen Garden

این سایت همواره با طرحهای جدیدی از طراحان مشهور به‌روز می‌شود و ضمن این که می‌توان از طرحهای ارائه شده به عنوان سرمشقهای طراحی وب استفاده کرد می‌توان تکنیکهای جالب و بدیعی را از این طرحها آموخت. به عنوان نمونه می‌توانیم روش ایجاد منوهای شیشه‌ای را به کمک سی‌اس‌اس از این طرح بیاموزیم، یا یک شیوه‌ی بدیع برای مشخص کردن لینکها را از این طرح یاد بگیریم (انگاری با خودکار زیر لینکها خط کشیده شده).

چند وقت پیش من دوری در این سایت زدم و تعدادی از طرحها را که به نظرم جالب‌تر از بقیه می‌رسیدند برای مراجعه‌ی بعدی علامت زدم. بد نیست نگاهی به این طرحها بیندازید، احتمالاً برای شما هم جالب هستند. این طرحها اینها هستند: ۱, ۲, ۳, ۴, ۵ و ۶

مشکلات میان افزار دبلیو ۸۰۰ روی گوشی کا ۷۵۰

قبلاً گفته بودم که بر روی گوشی موبایل سونی اریکسون کا ۷۵۰ می‌شود میان‌افزار گوشی سونی اریکسون دبلیو ۸۰۰ را نصب کرد و من این کار را برای خودم انجام داده بودم (این نوشته، این نظر و این یکی را ببینید). بعد از مدتی استفاده از گوشی در این حالت، امروز گوشی را به حالت عادی (میان‌افزار کا ۷۵۰ آی) برگرداندم. برای بازگشت به میان‌افزار اصلی و قدیمی این گوشی -اگر از روش تغییر ذکر شده در نوشته‌ی اشاره شده پیروی کرده باشید- کافی است گوشی را یک بار دیگر -البته بدون انجام کار اضافی پیش از به‌روزرسانی- به‌روزرسانی کنید.

انجام تبدیل و تجربه‌ی کار با میان‌افزار یک گوشی دیگر تجربه‌ی جالبی است، اما من مشکلاتی را در میان‌افزار جدید دیدم که احساس کردم میان‌افزار اصلی خود گوشی بهتر از این میان‌افزار است. بد ندیدم (انشاءالله به عنوان آخرین مطلب در مورد این گوشی 😉 ) دلایل این امر را در اینجا ذکر کنم:

الف) تغییر کاربری دکمه‌ی میانبرها (دکمه‌ی وسطی زیر صفحه‌ی نمایش گوشی): این دکمه پس از تبدیل میان‌افزار برای دسترسی به پخش کننده‌ی موسیقی استفاده می‌شود و کاربریهای قبلی آن به دکمه‌ی دیگری منتقل می‌شود (دکمه‌ی جهت بالای جوی استیک). اگر به این دکمه و کاربریهای آن عادت داشته باشید این تغییر باعث ایجاد مشکل برایتان می‌شود. به عنوان نمونه امکان پایان دادن به اجرای برنامه‌ها و بازیهایی که به دلیل عدم سازگاری با گوشی امکان خروج از آنها وجود ندارد (مثل این برنامه) یا در حین اجرا قفل کرده‌اند را به طور کامل از دست خواهید داد (دکمه‌ی جایگزین -چون در برنامه‌ها و بازیها کارکرد ِ دکمه‌ی جهتی بالا را دارد- چنین امکانی را در اختیار نمی‌گذارد) و برای خلاصی از شر آنها احتمالاً تنها راه حل ممکن خاموش کردن گوشی است.

ب) اجرای همیشگی پخش کننده‌ی موسیقی در پس‌زمینه باعث کندی سایر گزینه‌های گوشی می‌شود: به عنوان نمونه دوربین گوشی پس از تبدیل بسیار کند و آزاردهنده عمل می‌کند. منوها و سایر گزینه‌ها نیز سرعت و کارایی اجرای میان‌افزار کا ۷۵۰ را ندارند.

البته حدس می‌زنم که گوشیهای دبلیو ۸۰۰ اصلی این مشکلات را نداشته باشند (هر چند سخت‌افزار داخلیشان کاملاً یکسان است). اما من تصور نمی‌کنم برای کسی که آنقدرها هم از پخش کننده‌ی موسیقی گوشی استفاده نمی‌کند پذیرش این مشکلات در قبال مزایا و امکانات موسیقیایی خیلی به صرفه باشد.