از آنجا که دیپسیک سرویس آنلاین رایگان و نامحدودی برای استخراج اطلاعات جغرافیایی از روی آیپی نمیشناخت به دنبال سرویسهای آفلاین رفتم (آنها که با یک دیتابیس آفلاین کار میکنند).
همان اول کار برای نامنویسی در سایت مکسمایند و دریافت فایل دیتابیس به مشکل برخوردم (نفهمیدم مشکل از من بود یا از ایرانی بودنم بود یا از خود مکسمایند).
سراغ گزینهٔ دوم پیشنهادی یعنی DB-IP رفتم و تصمیم گرفتم فایل اکسل (CSV) منتشر شده توسط این سرویس را وارد دیتابیس برنامهام کنم و آیپیها را در آن بگردم.
پیادهسازی این روش پیچیده و سخت بود. اما در نهایت اتفاقی که افتاد این بود که نتایج تبدیل آیپی به کشور با استفاده از این سرویس کاملاً پرتوپلا بود. با وجود آن که عمدهٔ بازدیدکنندگان گنجور از ایران میآیند، ایران حتی در فهرست ۱۰ کشور برتر خروجی این سرویس نبود.
به گزینهٔ اول برگشتم. خوشبختانه یک سطر اطلاعات ورود به سایت مکسمایند را در سایت باگمینات پیدا کردم و با همان به آنچه میخواستم (آخرین دیتابیس شهرهای مکسمایند) دست پیدا کردم.
پیادهسازی پیدا کردن اطلاعات جغرافیایی از روی آیپی در این سرویس نسبتاً آسان بود و نتایج این بار معقول و نزدیک به واقعیت بودند.
گام بعدی که رابط کاربری نمایش اطلاعات جغرافیایی بود به کمک دیپسیک به سرعت به نتیجه رسید.
به مشکل عجیبی سر فرانسه برخوردم که بعداً فهمیدم که همان مشکل برای معدودی از کشورهای دیگر مثل نروژ وجود دارد. با وجود آن که تعداد قابل توجهی از بازدیدکنندگان طبق محاسبات سرویس من از فرانسه آمده بودند روی نقشه فرانسه را بدون بازدید نشان میداد. بعداً متوجه شدم که در دادههای نقشهها به دلیلی که دنبالش نگشتم کد ایزوی دو رقمی فرانسه را FR نزدهاند و برای پیدا کردن کشور از روی کد ایزو در سرویسی که من از آن استفاده کردهام به جای مراجعه به فیلدی به نام ISO_A2 به فیلد دیگری به نام ISO_A2_EH باید مراجعه میکردم (این را خودم و به کمک یار قدیمی -گوگل- فهمیدم و دیپسیک از یافتن و حل مشکل عاجز ماند).
خلاصه که فعلاً چالش استخراج دادههای جغرافیایی از روی آیپی حل شده به نظر میرسد:
چند وقت پیش به نظرم رسید که خیلی خوب است آمار مشارکتهای کاربران در تصحیح متون و پیشنهاد محتوای مرتبط در گنجور را منتشر کنم. بعد از این که توابع سمت سرویس را آماده کردم به نظرم رسید دیپسیک را برای آمادهسازی یک رابط کاربری ابتدایی امتحان کنم. امتحانی که علیرغم این که چند باری کار خودش را خراب کرد و مجبور شدم دوباره به نقطهٔ درست برش گردانم به نظرم عالی جواب داد.
اینطوری که از روی اسامی فیلدهای توابع API خودش متوجه شد که چه عناوینی را به فارسی باید انتخاب کند و حتی خودش داوطلبانه از فونت وزیرمتن استفاده کرد، تاریخها را تشخیص داد و خودش باز بدون دخالت و خواست من تاریخها را شمسی کرد.
در نهایت البته من باید کار را در قالب همخوان با گنجور در میآوردم و آنجاست که در مقایسه متوجه میشوید چقدر رنگبندی و طراحی گنجور زشت است!
بعداً یک بار تلاش کردم CSS اصلی گنجور را به انواع هوشمصنوعیها بدهم تا ببینم خودکار چهکارش میتوانند بکنند که نتیجه قابل استفاده نبود.
در همین راستا، اخیراً سرویس گوگلآنالیتیکس حسابهای کاربران ایرانی را حذف کرده است. من روی تقریباً تمام سرویسها و کارهایم از آن استفاده میکردم، هر چند اخیراً توان درک اعداد و ارقام آن را از دست داده بودم و هر کس به طور جدی جویای آماری از گنجور میشد و به نظرم آدم موجهی میرسید دسترسی میدادم تا خودش برود نگاه کند ببیند سر در میآورد یا نه. کاربرد اصلی آن برای من این بود که بفهمم وضعیت گنجور با توجه به متوسط بازدیدها طبیعی است یا نه و احتمالاً مشکلی برای دسترسی به آن در داخل ایران -عموماً- پیش آمده یا خیر.
این داستان حذف حساب گوگلآنالیتیکس باعث شد که به این فکر کنم که حالا که هوشمصنوعیها کمک بزرگی در تولید محصولات نرمافزاری هستند و زحمتش کمتر شده روی طراحی یک سیستم آمارگیری از بازدیدهای وبسایتها به طور خاص با هدف استفاده در گنجور وقت بگذارم. نسخهٔ اولیهای از توابع سرویس آماده شده و یک دامنه هم برای آن گرفتم و خوشبختانه با توجه به بازدید زیاد گنجور خیلی زود توانستم نسخهٔ اولیه را با بازدیدهای واقعی آزمایش کنم. برای طراحی یک رابط کاربری اولیه با توجه به تجربهٔ موفق پیشین باز سراغ دیپسیک رفتم و به نظرم این بار هم خیلی خوب از عهدهٔ کار برآمده.
برای ادامهٔ کار با چالشهایی مواجه شدهام. اولاً در استخراج اطلاعات جغرافیایی از روی آیپی روی سرویسهای رایگان پیشنهادی هوش مصنوعی به سرعت به مشکل محدودیت تعداد فراخوانی برمیخورم. باید بگردم و ببینم میتوانم سرویس رایگان نامحدود یا راهکار آفلاینی را پیدا کنم یا خیر. ثانیاً حجم پایگاه دادههای برنامه با توجه به حجم بالای مراجعات گنجور به سرعت زیاد میشود. برای این موضوع تصمیم گرفتهام بخشهایی از اطلاعات قابل جمعآوری را ذخیره نکنم یا راهکارهایی برای گروهبندی اطلاعات و حذف جزئیات پیادهسازی کنم.
فعلاً این برنامه در دست توسعه است و به صورت عمومی امکان نامنویسی و استفاده از آن وجود ندارد.
این فانوس خیال را که درست کردم به نظرم رسید که میتوانم با زحمت کمی ازروی کد پیشتر نوشتهشدهٔ کاشیچینی یک بازی جورچین آنلاین بر اساس آن درست کنم.
برای کاشیچینی من باید میگشتم، عکسها را پیدا میکردم، با اندازهٔ خاصی میبریدم و داخل برنامه میگذاشتم. اینجا یک مجموعهٔ پانزدههزارتایی بدون نیاز به پیدا کردن و بریدن داشتم.
همانطور که فکر میکردم کار سختی نبود و با کپی کدها در یک پروژهٔ جدید و تغییر ارجاعات عکسها از تصاویر تعبیهشده داخل برنامه به نشانیهای اینترنتی کار آماده شد. اسمش را هم فانوس خیال گذاشتم.
مشکلی که داشتم اندازهٔ مربعی عکسها بود که آن هم -خداخواسته- با یک آگهی به سایر برنامهها و کارهایم پر شد و در عوض برنامه را به رایگان منتشر کردم. قابلیتی هم در آن گذاشتم -و بعداً آن را به کاشیچینی هم اضافه کردم- که کسی که علاقه به بازی کردن ندارد و فقط میخواهد از آن به عنوان یک گالری برای مرور تصاویر استفاده کند بتواند با فعال کردن یک گزینه در پیکربندی -کم و بیش- به آن برسد.
چون تصاویر را هوش مصنوعی تولید کرده شاید آن کارکردی که کاشیچینی برای کمک به دقت بیشتر در جزئیات تصاویر را در هنگام استفاده به عنوان یک پازل دارد نداشته باشد ولی با توجه به تعداد بیشمار تصاویر یک سرگرمی تمامنشدنی برای کسی است که اینجور پازلها را دوست دارد.
بچه که بودم فکر میکردم روزی خواهد آمد که کامپیوترها همهٔ حالتهایی که کلمات در یک زبان میتوانند کنار هم بنشینند را ایجاد خواهند کرد. و آن وقت یک شاعر هر شعری که بگوید پیشتر جمله به جملهٔ آن در دیوان کامپیوتر یافته خواهد شد و هیچکس دیگر نمیتواند شعر جدیدی بگوید.
آن زمانها کامپیوتر را از نزدیک ندیده بودم اما احتمالاً ایدهٔ درستی راجع به تواناییهای آن داشتم. این روزها آن ایده را خیلی جدی نمیگیرم و فکر میکنم هر کسی از تجربههای شخصی خودش هر چه بگوید و بنویسد غنیمت است و تکراری نیست.
این روزها ایدهٔ تاریکتری دارم راجع به روزی که انسانها به واسطهٔ کاشت اندامهای الکترونیکی مکمل، توان صحبت کردن و درک صحبت را از دست بدهند! روزی که شما به یک اشاره و از طریق خط ارتباطی دیجیتالتان بتوانید منظورتان به دیگری انتقال دهید و دیگر لازم نباشد برای گفتنش وقت صرف کنید و شنونده برای شنیدنش زمان بگذارد. دیگر حتی لازم نباشد چیزی را بخوانید چون هر چه هر جایی نوشته شده باشد به یک اشاره به ذهنتان انتقال مییابد. چیزی شبیه آموختن مهارت کونگفو یا راندن هلیکوپتر در فیلم ماتریکس. و آن وقت چون نیازش نیست خواندن و نوشتن و صحبت کردن و درک صحبت میتواند از فهرست مهارتهای طبیعی و ضروری انسانهایی که از بدو تولد مجهز به چیپهای زیستی ضروری هستند حذف شود. و در ادامه تکامل اندامهای گفتاری و شنوایی را محو کند و اندک اندک چهرهٔ انسانها شبیه به آن صورتکهای بیگانهای بشود که در فیلمهای تخیلی دیدهایم.
نمیدانم این دو مقدمه چه ربطی به اصل آنچه میخواهم بگویم دارد اما به نظرم ربط داشت و نوشتم. من -که احتمالاً استثنا نباشم- علاقهٔ عجیبی به خواندن نوشتههای خودم دارم. علاقهای در حد جنون. یک نوشته را بارها و بارها میخوانم و از آن لذت میبرم تا کار به حس آسیب فیزیکی میرسد و وقتی در سرم فشار احساس میکنم به زور بازخوانی را متوقف میکنم. علیرغم آن که نوشتههایم پر است از جملههای طولانی که چون وسط نوشتنشان تصمیمم تغییر کرده و فعل پایانی جمله را تغییر دادهام بسیار پیش آمده که گنگ و نامفهوم از کار درآمده.
امروز نوشتهٔ جدیدی در لینکدین گذاشتم و به این مناسبت سری به نوشتههای قدیمیم زدم تا از خواندنشان مشعوف شوم. در لینکدین من انگلیسی مینویسم. پیشتر چند باری تلاش کردهام که وبلاگی به انگلیسی راه بیندازم تا مهارتهای نوشتاری انگلیسیم را تقویت کنم که به جایی نرسیده و فعلاً لینکدین تنهایی جایی است که مجالی برای تمرین انگلیسی نوشتن دارم. البته اخیراً به مدد هوش مصنوعی بیشتر تقلب میکنم و جملههای بریده بریده و نامفهوم انگلیسیم را خوانا میکنم و از این جهت شاید آن ایدهٔ تقویت انگلیسینویسی با نوشتن در لینکدین رنگ باخته باشد.
به این نوشته رسیدم. با افتخار متن نوشته مربوط به قبل از کشف چتجیپیتی است و فکر میکنم به انگلیسی خوبی نوشته شده. حیفم آمد که آن خاطره و نوشته را در وبلاگم نگذارم. منتهی، شوربختانه به اینجای نوشته که رسیدهام انرژیم را از دست دادهام. از این جهت ترجمه و بازگویی ماجرا را به استاد چت.جی.پیتی میسپارم:
این داستان ممکن است از آن مواقع نادری باشد که از وجود یک باگ در برنامهنویسی خوشحال باشید، و حالا دقیقاً در چنین موقعیتی هستم!
داستان از شب قبل شروع شد، وقتی که یکی از طرفداران دکلمههای شعرم (بله درست خواندید، برخی افراد واقعاً ادعا میکنند که صدای من و دکلمههای شعرم را دوست دارند و به نظر میرسد که کاملاً جدی هستند!) با من تماس گرفت و شکایت کرد که سایت شرور گنجور تمام دکلمههای ارزشمندم را به طور مخرب حذف کرده است (او نمیدانست که من خودم مالک آن سایت “وحشتناک” هستم!) و دنبال جای دیگری میگشت تا صدای “زیبای” من را گوش کند.
من فوراً پاسخ دادم که چنین چیزی امکان ندارد، او اشتباه میکند و هیچ مشکلی در دکلمههای من وجود ندارد. اما بعد، برای اطمینان از هرگونه مشکل جزئی، رفتم تا یکی از دکلمههایم را گوش کنم و… بوم!!! حتی یک دکلمه از من در سایت نبود! نکته جالب این بود که دکلمههای بقیه افراد به خوبی و بدون هیچ مشکلی در دسترس بودند.
ناگهان دچار یک حمله عصبی شدم. سالها شعر خواندم و ضبط کردم و ممکن بود نتیجه صدها ساعت از عمرم نابود شده باشد! فوراً به آن طرفدار عزیز اطلاع دادم که اشتباه میکردم و او درست میگفت و وقتی مشکل حل شود، به او اطلاع خواهم داد.
در آن لحظه نمیتوانستم بفهمم چه اتفاقی افتاده است. چرا فقط دکلمههای من؟ حتی به این فکر کردم که ممکن است نتیجه یک حمله هکری باشد، کسی که میخواهد نقاط ضعف سایت من را نشان دهد و فقط دادههای مرا هدف قرار داده باشد. هرچند این فرضیه خیلی بعید به نظر میرسید. زیرا چنین کاری نیاز به آشنایی کامل با ساختار پایگاه داده سایت داشت و شخص باید نام کاربری من و اطلاعات زیادی را میدانست تا چنین عملیات دقیقی انجام دهد. ایمیلم را چند بار بررسی کردم تا ببینم آیا کسی پیام تهدیدآمیز یا پیروزمندانهای فرستاده است یا نه. هیچ چیزی پیدا نکردم.
اما این سناریو منطقی به نظر نمیرسید. چه کسی چنین دانش عمیقی از ساختار دادهها دارد؟ و این شخص باید از صدای من به شدت متنفر باشد!
بنابراین، آخرین نسخه پشتیبان پایگاه داده را بررسی کردم که صبح همان روز گرفته شده بود و متوجه شدم که دادهها در آن نسخه پشتیبان هم نیستند! وحشتناک بود! عصبیتر شدم و نسخه پشتیبان چند روز قبلتر را بررسی کردم و خوشبختانه دادههای حذفشده را در آنجا پیدا کردم. خدا را شکر! تنها خبر خوب این بود که آن نسخه پشتیبان شامل تمام دادههای حذفشده بود و خوشبختانه در روزهای اخیر چیزی اضافه نکرده بودم.
آن بخش از دادهها را به پایگاه داده فعال وارد کردم و پس از کمی تلاش، دادهها را بازگرداندم و درست کار کردند. به “طرفدار” عزیز اطلاع دادم که دادهها بازگردانی شدهاند تا بتواند لذت ببرد و چون عادت دارم زود بخوابم، به رختخواب رفتم، اما نمیتوانستم بخوابم. این اتفاق چگونه رخ داده بود؟ اگر حملهای هکری بود، ممکن بود دوباره اتفاق بیفتد، و اگر یک باگ بود، باز هم ممکن بود تکرار شود.
بلند شدم و بررسی کردم ببینم چه اتفاقی افتاده است. اگر دسترسی مستقیم به پایگاه داده نباشد، دو API وجود داشت که میتوانستند این کار را انجام دهند.
اولین API، به کاربر اجازه میدهد دکلمههایش را حذف کند، فایلهای فیزیکی سیستم را نیز پاک میکند و یک گزارش ثبت میکند. احتمالاً این مورد نبود، چون فایلهای فیزیکی دستنخورده بودند و هیچ گزارشی از این API وجود نداشت. اگر این API باعث این مشکل شده بود و فرض کنیم یک باگ از حذف فایلها جلوگیری کرده باشد، باید بیش از ۲۰۰۰ بار فراخوانی میشد تا تمام دادهها حذف شوند، و فکر نمیکنم هیچ هکری آنقدر صبر داشته باشد!
API دوم، اجازه میدهد کاربر حساب کاربری خود را حذف کند، که این یک ویژگی حریم خصوصی است. و این احتمال بیشتری داشت، چون میتوانست تمام دادهها را در یک مرحله حذف کند. به یاد آوردم که صبح همان روز یک حساب موقت را حذف کرده بودم (قبل از گرفتن نسخه پشتیبان). اما لینک حذف نهایی را زمانی کلیک کرده بودم که با حساب اصلیم لاگین شده بودم.
یک باگ در میانهٔ راه باعث شده بود که حساب اصلی من به طور کامل حذف نشده باشد. دوباره بررسی کردم و دیدم که تمام نظراتم هنوز موجود هستند.
بنابراین، هیچ هکری وجود نداشت و آن شخص حائز دانش دقیق برای هدفگیری دادههای من (و صاحب تنفری شدید از صدای من) کسی نبود جز خودم!
خیالم راحت شد و توانستم بخوابم. امروز یک اصلاحیه اضافه کردم تا مطمئن شوم که لینک حذف فقط توسط همان کاربری که درخواست داده، کلیک شود و متأسفانه باگ دوستداشتنیای که باعث نجات من شد را از بین بردم! چه ناسپاس!
ترکی با ترانه را گسترش دادم و حالا علاوه بر ترکی استانبولی از انگلیسی هم پشتیبانی میکند. نام برنامه را به زبان با ترانه تغییر دادم.
آیکون قبلی برنامه را هم که به کمک تصویرساز بینگ ساخته بودم و به نظرم زیبا و گویا بود تغییر دادم تا این تغییر در آن منعکس شود. این آیکون پیشین برنامه است:
و این نشان جدید که این هم با همان ابزار ساخته شده:
این هم فرمان ساخت این نشان:
برای یافتن ترانههای مشهور انگلیسی زحمتم کمتر از ترکی استانبولی است و همگامسازی متن با صوت ترانه -علی رغم آن که انگلیسی عموماً در این آهنگها ریتم تندتری دارد- برایم راحتتر است. هر چند کار در نهایت دقیق در نمیآید اما در تستهای خودم کارایی کافی دارد. این هم ویدیویی به یادگار از این کار مشقتبار:
وقت قابل توجهی صرف کردم تا به راهنمایی چتجیپیتی ابزارهای لازم برای دانلود صوت کلیپهای آهنگها از یوتیوب به همراه زیرنویس آنها و سپس تبدیل زیرنویسها از زیرنویس در سطح خط به زیرنویس در سطح کلمه را دریافت و نصب کنم تا فرایند همگامسازی صوت و متن را دیگر دستی انجام ندهم. بعد از نصب موفقیتآمیز ابزارها، مرحلهٔ اول یعنی اتصال به یوتیوب احتمالاً به خاطر مشکلات اتصال با ویپیان کار نکرد و فعلاً این راهکار را کنار گذاشتم. اگر سر فرصت حوصله کنم و بتوانم آن را به نتیجه برسانم سرعت اضافه کردن آهنگهای جدید به برنامه خیلی بیشتر خواهد شد. فعلاً علیرغم حجم بالای کار سختی زیادی نمیکشم چون کاری که میکنم مرور آهنگهای زیبای مورد علاقهام است.
امکانی هم برای گوش کردن به پلیلیست یا فهرست پخش آهنگهای دریافت شده به آن اضافه کردم.
مثل خیلی از ساختههای پیشین، این برنامه را هم بیشتر برای استفادهٔ خودم ساختهام اما فکر میکنم مثل بسیاری از آنها در نهایت سرگرمیهای دیگر مانع استفادهٔ خودم از آن در حدی که توقع دارم بشود!
در نوشتهٔ پیشین اشاره کردم که بیشتر با هدف درک معنی ترانههای ترکی استانبولی دوولینگو (DuoLingo) را استفاده میکردم و در نهایت تا به حال به آنجا که باید نرسیدم.
شاید برنامهٔ لینگوکلیپ (با نام قدیمی لیریکسترینینگ) را دیده باشید. با این برنامه میتوانید متن ترانههای در دسترس از طریق آن را مشاهده و تمرین کنید و در بازی پر کردن جاهای خالی یا تایپ کلمات جاافتاده در آن شرکت کنید.
به نظرم رسید با توجه به آن که بیشتر ترانهها و خوانندگان ترکیهای که ما ایرانیها با آنها آشنا هستیم در این برنامه غایب هستند و این که یوتیوبِ جاسازی شده داخل این برنامه اخیراً با بعضی ویپیانهای در دسترس ما مشکل دارد برنامهای بسازم که این ایده را بدون یوتیوب و با ترانههای آشنا برای خودمان ارائه کند.
یکی از چالشهای پیش رو این بود که چطور متن ترانهها را در سطح کلمه با خود ترانه همگام کنم. تلاش مختصری کردم و یکی دو ابزار مشهور و پیشنهادی چتجیپیتی را آزمایش کردم و به نتیجهٔ مناسب نرسیدم.
از این جهت مثل گذشته به فکر اختراع مجدد چرخ افتادم -تقریباً مطمئنم ابزار مناسبش وجود دارد و من خوب نگشتهام، اما خوب شاید به جای گشتن سرهم کردن ابزاری که این کار را برایم انجام دهد با عادت و روال من همخوانی بیشتری دارد-. به امکانات همگامسازی گنجور رومیزی امکان همگامسازی بر اساس کلمه را اضافه کردم و خروجی مناسبی برای استفاده توسط برنامهٔ خارجی هم به آن اضافه کردم (خروجی json که یک فایل متنی ترجمه هم در حین تولید میگیرد).
بیشتر کارهای مربوط به ترجمهٔ متن و لغات را هم با استفاده از سرویس ترجمهٔ گوگل یا چتجیپیتی انجام دادهام و برنامه در حال حاضر با ۸ ترانه در دسترس است (اینجا).
تصاویری از امکانات فعلی برنامه را میبینید:
در حین کوهگردی به نظرم رسید یک راه خیلی خوب برای آموختن متن ترانهها و لغات جدید آن است که یک شرح صوتی به فارسی برای هر کدام از ترانهها هم درست کنم که بدون نیاز به به باز کردن گوشی هم بشود از آن استفاده کرد. منتهی چند بار تلاشم برای تولید چنین شرحهایی راضیکننده نبود. در نهایت به این قناعت کردم که متن ترانه را روی کامپیوتر با صدای پایین پخش کنم و روی آن ترجمهها را بخوانم. به نظرم رسید که «از هیچی بهتر است» ولی صلاح ندیدم در محیط اصلی در دسترس باشد. برای همین آن را به این صورت در برنامه در دسترس قرار دادم که در پنجرهٔ تصویر بعد (مرحلهٔ بعد از انتخاب یکی از ترانهها) سه بار روی «چه کنیم؟» اگر بزنید یک دکمهٔ پخش ظاهر میشود که میتوانید این شرحهای کمکی را گوش کنید. امیدوارم شرایط فراهم شود و شرحهای آبرومندتری آماده کنم که نیاز به مخفی کاری نداشته باشد ;).
شاید از یک کنجکاوی شروع شد. می بند یک شیائومی آمده بود و من کنجکاو بودم ببینم چطور یک دستگاه میتواند بدون صفحهنمایش و هیچ دکمهای قابل استفاده باشد. دستبند را خریدم و جوابم را گرفتم.
اما حالا فکر میکردم باید متناسب با هزینهای که برای خرید این دستبند کردهام از آن استفاده کنم. این شد که شدم پاپی ثبت رکوردهای روزانهٔ پیادهروی با آن. روزی دست کم ۸۰۰۰ قدم. بوستان ولایت تهران حدود یک کیلومتری خانه است و من تصمیم گرفتم که روزانه به جای تاکسیسواری تا سر کار از داخل پارک پیاده به یکی از دو ایستگاه متروی نزدیک پارک بروم و برگشت هم از همان مسیر بیایم.
یک شب در حالی که چند قدم تا رسیدن به رکورد هشتهزارتاییم فاصله داشتم به این نتیجه رسیدم که این عادت رکورد زدن روزانه یک عادت بیمعنی است و نیت پشت آن درست نیست و باید شکسته شود! منتهی آن شب نتوانستم آن چند قدم را نروم. فردای آن روز یادم رفت که رکوردم را بزنم و زنجیرهٔ چند ماههٔ رکورد زدنهایم شکسته شد.
چند وقت پیش یا پس از آن بود که حین صحبت با نصاب هر سالهٔ کولر، آقای ارجمند اشاره کرد که او هم عادت پیادهروی در پارک را دارد ولی به نظرش پیادهروی ورزش نیست. خودم هم یک بار امتحان کرده بودم که یک دویدن کمتر از صدمتری باعث میشود ماهیچهٔ پشت پایین زانوی پایم درد بگیرد.
با شکسته شدن زنجیرهٔ پیادهرویهای روزانه زنجیرهٔ دویدنهای روزانه که به تأیید آقای ارجمند «ورزش» محسوب میشد شروع شد. ورزشی که انگیزانندهٔ اولیهاش آن بود که هزینههایی که برای خرید دستبندها و ساعتهای هوشمند کردهام به هدر نرفته باشند. زنجیرهای که آن هم بعدها شکسته شد اما باعث شد بتوانم بدون مشکل مسیر پنج کیلومتری دور پارک را یک نفس در حدود نیم ساعت بدوم و هیچ جایم درد نگیرد.
زنجیرهٔ دیگری را که بعدتر شروع کردم زنجیرهٔ تمرینهای روزانهٔ دوولینگو (DuoLingo) بود. انگیزهٔ اولیه؟ فکر کردم بد نیست متن ترانههای ترکی استانبولی را که به نظرم شیرین و دوستداشتنی میرسید بفهمم و یاد بگیرم. آن زنجیره هم چند باری شکسته شد اگر چه الان و امروز روز ۵۸۱م آخرین زنجیرهٔ شکستهنشدهاش را پشت سر میگذارم و دورهٔ ترکی استانبولی آن را تمام کردهام. آیا الان متن ترانهها را میفهمم؟ خیر! آیا به اندازهٔ کسی که یک دوره را تمام کرده ترکی بلدم؟ آن هم خیر! چقدر بلدم؟ دانم من این قدر که به ترکی است آب سو!
زنجیرههایی که قرار است گواه آن باشند که من از وقتم درست استفاده کردهام و کافی بودهام! از جمله مهمترینشان به نظرم زنجیرهٔ برنامهنویسی روزانه و ثبت کد در گیتهاب است که الان پنج سالی میشود به آن متعهد ماندهام. اگر چه ریاکارانه و خودنمایانه بوده و گاهی برای حفظش تقلب میکنم (کدی را که امروز نوشتهام برای فردایی که میدانم به لحاظ برنامهٔ از پیش تعیین شده وقت نشستن پشت کامپیوتر را پیدا نمیکنم نگه میدارم و فردا اول صبح کامیت میکنم)، اما منشأ کلی از کارهایی بوده که طی چند سال اخیر روی گنجور کردهام و باعث شده بتوانم تعداد قابل توجهی برنامه به فهرست خروجیهایم اضافه کنم.
چند باری در توییتر یا جاهای دیگر نمونه چالشهای حدس عدد را بر اساس راهنماهای ارائه شده برای ارقام دیده بودم. جستجویی سطحی کردم و برنامهٔ موبایلی خوبی برای اینجور چالشهای ریاضی ندیدم. چند روز پیش ویر این که یکی خودم درست کنم به جانم افتاد و هماکنون این بازی با همین عنوان (به صورت رایگان) در بازار در دسترس است (دریافت حدس عدد در بازار).
برای این که حل بازی و همینطور برنامهنویسیش را برای خودم سادهتر کنم یک پیشفرض گذاشتم و آن که عدد جواب رقم تکراری نداشته باشد (شاید یک وقتی این که عدد بتواند رقم تکراری هم داشته باشد را اضافه کردم). در راهنمای جوابها هم با این فرض اگر رقمی در جای درستش ظاهر شود و سپس در جای نادرست تکرار شود تکرار آن به جای آن که «درست در جای نادرست» فرض شود نادرست فرض میشود.
در نهایت پس از مشخص شدن جواب با زدن روی عبارت «تبریک! این جواب صحیح است.» میتوانید ببینید که چطور همهٔ احتمالات دیگر حذف میشوند یا چرا یک عدد دیگر ورودی نمیتواند جواب باشد.
در راستای نوشتهٔ پیشین، کاشیچینی (قابل دریافت از کافهبازار از اینجا) یک کار جدید است که آن را هم تا حدود زیادی بر مبنای همان کدهایی که برای برنامههای جدولی نوشته بودم آماده کردهام. این یکی بیشترین وقتی که صرفش شده زمانی بوده که صرف پیدا کردن تصاویر و آمادهسازی آنها شده.
یک بازی پازلی ساده است اما به نظرم به صورت بالقوّه میتواند فرصتی فراهم کند تا بیش از حد معمول در نقاشیهای کتابهای خطی دقیق شویم.
همهٔ این تصاویر را پیشتر خودم در گنجینهٔ گنجور برچسبگذاری کرده بودم (مشخص کرده بودم که در نسخههای خطی کدامشان تصویر دارند).
در حال حاضر هم همهٔ لینکهای «اصل نگاره» به همان گنجینهٔ گنجور میرسد.
پیشنیاز برنامهٔ اندرویدی این بود که بتوانم جدولها را به حالت متقاطع تولید کنم. باید جوابهای افقی و عمودی همدیگر را کامل میکردند. مطمئن نبودم که از پس تولید این جدولها به شکل خودکار بربیایم. برنامه را این طور نوشتم که با دریافت طرح هندسی جدول شروع به پر کردن تصادفی خانههای آن با جاخالیهای تصادفی از شعرها میکرد و سعی میکرد با جاخالیهای متناسب افقی و عمودی آن را کامل کند و هر کجا با توجه به دادههای موجود کار را غیرممکن میدید برمیگشت و کلمات را عوض میکرد.
همچنان که احتمالاً حدس میزنید نیاز به یک الگوریتم پیچیده داشت که از منی که همهٔ کارها رو پشت صفحهکلید و حسی انجام میدهم و علاقهای به از پیش محاسبه و فکر کردن ندارم بعید بود بربیاید.
البته شبیه این کارها را پیشتر زیاد انجام دادهام و همان حسی که پشت صفحهکلید دارم کمک کرده به نتیجه برسانمشان. نتایجی که ایدهآل و باعث افتخار نیستند ولی کار میکنند!
این هم همان شد. برنامهٔ تولید جدول را نوشتم که عملاً شبیه برنامههای بروتفورس (brute force) شکستن پسورد بود! طول میکشید اما کار میکرد. چند طرح هندسی که با بررسی آنها به این نتیجه رسیدم که به خروجی میرسد آماده کردم و لپتاپ قدیمیم را که حالا سالهاست به تلویزیون وصل است و با آن داخل یوتیوب میچرخم گذاشتم تا در ساعات عدم استفادهاش مشغول به تولید جدول باشد (طرحهای ایدهآل مجلهای جدولهای متقاطع که کل جدول با هم ارتباط دارند با این برنامه به نتیجه نمیرسیدند و از خیر آنها گذشتم).
بعد سراغ برنامهٔ اصلی یعنی همان بازی اندرویدی جدول شعر رفتم که آن هم برای خودش چالشهای زیادی داشت. نیاز به یک صفحهکلید اختصاصی داشتم و باید حل جدول را با استفاده از آن برای کاربر آسان میکردم.
علیرغم آن که آن کار را هم با ضرب و زور به نتیجه رساندم این روزها که نگاهش میکنم برای خودم باورکردنی نیست که من چنین کاری را آن هم بدون کمک گرفتن از کمپوننت و ابزار از پیشآماده انجام داده باشم.
اضافه کردن تبلیغش پایین نوشتههای اینجا از جمله معدود تغییراتی بود که طی این سالهای اخیر اینجا به خودش دیده (الان حذفش کردهام):
حدود یک هفته بعد از انتشار نسخهٔ اولیهٔ جدول شعر، جدول قرآن را منتشر کردهام. پس آن هم نباید کار زیادی برده باشد. اصل کار برای تولید جدولها و برنامهٔ اندرویدی پیشتر انجام شده بوده و من تنها نیاز به منبعی برای متن قرآن و تغییراتی در صفحهکلید و امکانات جانبی داشتهام. خبرگزاری ایکنا در مطلبی (احتمالاً بعد از ارسال ایمیلی از طرف خود من) این برنامه را معرفی کرده است.
جدول انگلیسی حدود ده روز بعد از جدول قرآن منتشر شده. آن هم مبتنی بر منبعی از جملات انگلیسی است و تغییراتی که نیاز داشته در حد چپچین کردن جدول و صفحهکلید و چیزهایی مثل آن بوده و البته یک دیکشنری انگلیسی به فارسی نیز برای تولید راهنماییهای آن استفاده شده.