دنیای برچسبها

قدیمیها ضرب المثلی دارند که می‌گوید:

هر چیز که خوار آید

یک روز به کار آید

پدرم به سفارش همین ضرب المثل عادت دارد وقتی توی کوچه‌ها راه می‌رود اگر پیچی، مهره‌ای یا هر چیز ریزی سر راهش ببیند برمی‌دارد می‌گذارد جیبش و می‌آورد خانه! این شده که ما در خانه چهار پنج قوطی از این جور آت و آشغالها داریم و هر دفعه قصد سوئی به جانشان می‌کنیم به ضرب مثل کله می‌شویم!

الغرض! علت نقل این روایت آن بود که بگوییم حالا حکایت ماست! از دست دادن یادگاریهایی از دوران دانشجویی که دوستشان داشتم (مثل یک ویرایشگر متن گرافیکی مبتنی بر داس و چند پروژه درسی دیگر) باعث شده دچار وسواس شدیدی بشوم و تقریباً هر آت و آشغالی را که روی کامپیوتر تولید می‌کنم یا روی اینترنت به هر نشانیی که برمی‌خورم و حس می‌کنم روزی ممکن است به کارم بیاید یک جا نگه می‌دارم. این شده که مثلاً اگر داشته‌ام روی یک طرح گرافیکی کار می‌کرده‌ام چون عادت دارم معمولاً هر جا تصمیم جدیدی می‌گیرم یا به مرحله جدیدی از کار می‌رسم، یک کپی جداگانه از کار تا آن لحظه را نگه می‌دارم، گاهی حجم این فایلهای میانی باورنکردنی شده. چون گاهی هم نتیجه این وسواسها به کار آمده و به دردم خورده‌اند فکر می‌کنم با توجه به آن که نگهداری این آت و آشغالها هزینه آنچنانی ندارد ادامه این روند ضرری ندارد که هیچ، فایده هم دارد.

بحث اصلیم اینجا چیز دیگریست. چه شما وسواسهایی شبیه من داشته باشید چه نداشته باشید، اگر روزانه چند ساعت را پای کامپیوتر بنشینید به مرور زمان داشته‌هایی برای نگه داشتن و بعداً دوباره پیدا کردن و مراجعه کردن خواهید داشت و برای بازیابی احتمالاً مثل من به این واقعیت رسیده‌اید که جستجوی نام فایلها همه جا راهکار کارامدی نیست. در خیلی از موارد نامها را به یاد نمی‌آوریم یا آنچه ما در ذهن داریم با نام واقعی متفاوت است. روش جدیدی که اخیراً دارد جهانشمول می‌شود برچسب گذاری آیتمهاست، از نشانیهای اینترنتی و عکسها شروع شده (حدس می‌زنم البته!) و دارد به همه چیز حتی خود آدمها سرایت می‌کند.

یکی از دلایل موفقیت شیوه برچسبگذاری این است که شخصی و سلیقه‌ای است. مثلاً چون من در محتویات این نشانی اینترنتی اسم شهر محل زندگیم را دیده‌ام آن را با نام شهر محل زندگیم برچسب می‌زنم. حالا به احتمال قوی برای بسیاری دیگر ممکن است این نشانی از جنبه‌های دیگر اهمیت پیدا کند: جنبه‌های ادبیاتی، تاریخی، سیاسی و مانند آن. اما من هر دفعه این نشانی را بخواهم دوباره پیدا کنم به احتمال قوی با اسم شهر محل زندگیم به آن می‌رسم.

اما اینجا یک مشکل دیگر هم وجود دارد: حداقل برای من وجود دارد و آن این است که برچسبگذاری مؤثر به منظور بازیابی آیتمها بیشتر به این بستگی دارد که من چقدر از خودم شناخت داشته باشم و چقدر یادم باشد که برای چه چیزی دارم برچسب می‌زنم. در واقع خیلی از برچسبگذاریها -برای من به شخصه- مثل این بوده که نشانیی را به من بدهند و از من بخواهند موضوعات آن را بگویم! من فکر می‌کنم در زمان برچسبگذاری پیش از آن که سعی کنیم آیتمها را از دید موضوعی دسته‌بندی کنیم باید سعی کنیم به این فکر کنیم که «اگر فردا من خواستم این آیتم را دوباره پیدا کنم احتمالاً چه برچسبی را جستجو خواهم کرد؟» این مسأله باعث می‌شود تا از این روش و از این ابزار استفاده مؤثرتری بکنیم و مجبور نباشیم هر چند وقت یک بار برای حذف زوائد برچسبها و سازماندهی مجدد آنها وقت تلف کنیم.

روزی امروز

روزی امروز

روزی هر روز

این طوری فقط لازم است من زنده باشم و هر روز در اینترنت چرخ بخورم و علامت بزنم! بعد ساعت بیست و سه و پنجاه و نه دقیقه یکی می‌آید اینجا و تولید محتوی می‌کند! قابل توجه کسانی که کفگیرشان به ته دیگ خورده.

روزی امروز

چند تغییر

چند تغییر در وبلاگ داده‌ام که بد نیست یک بار به آنها اشاره کنم.

اولی درست کردن یک صفحه برای بایگانی روزی (لینکدونی اینجا)ست که با کلیک بر روی عنوان روزی در ستون سمت راست در دسترس قرار گرفته است. البته برای مشاهده فهرست کامل باز هم باید از طریق همان صفحه به صفحه دلیشسم مراجعه کنید.

کار دیگری هم که کردم اضافه کردن یک صدابلاگ به وبلاگ است که از طریق لینکهای پایین صفحه در دسترس است.

روزی امروز

روزی امروز

آلبوم عکس

تا پیش از راه‌اندازی اینجا، من اصلاً عادت عکس آپلود کردن نداشتم. خیلی وقت پیش چهار، پنج تا عکس همینجوری محض آزمایش روی فلیکر گذاشته بودم. اما بعد از این که اینجا را راه انداختم، به نظرم رسید که برای رنگ و رو دادن به اینجا بد نیست از تعدادی از عکسهایی که گرفتم یا دارم استفاده کنم. الان فکر می‌کنم که فارغ از این که اینجا را من راه می‌انداختم یا نه خیلی خوب است که آلبومهایم را آپلود کنم: به هر صورت این طوری اولاً ماندگاری بیشتری پیدا می‌کنند در ثانی خوب می‌دانید فکر می‌کنم سهیم شدن در لذت -اگر لذتی در کار باشد- باعث تشدید لذت می‌شود. این دقیقاً مثل آن است که آدم آلبوم عکسش را به یک دوست نشان دهد و یکی یکی در مورد عکسها برایش صحبت کند. در ضمن به خاطر روزی (لینکدونی اینجا) کاربری حساب دلیشسم را تغییر داده‌ام. قبلاً هر نشانی را که فکر می‌کردم شاید روزی به آن نیاز پیدا کنم ثبت می‌کردم و معمولاً اسم آن را هم عوض نمی‌کردم. اما الان سعی می‌کنم هر صفحه‌ای را که فرصت می‌کنم بخوانم و فکر می‌کنم حداقل ارزش نگه داشتن یا علامت زدن را دارد ثبت کنم. البته همه این صفحات را یک برچسب خاص می‌زنم که معلوم باشد برای روزی علامتشان زدم. نمی‌دانم این کار تأثیر منفی در سرعت پیدا کردن آن صفحاتی که به آنها نیاز پیدا کرده‌ام خواهد داشت یا نه (به هر حال اسمها را عوض کرده‌ام، در ضمن به زودی به جای جستجو در حداکثر دویست یا سیصد نشانی باید در انبوهی از نشانیها جستجو کنم، مگر برچسبها به داد برسند).

آلبوم عکس