شاخه به شاخه

(۱)

حتماً تا به حال از منابع مختلف به گوشتان رسیده که حامیان فایرفاکس تصمیم گرفته‌اند در روز عرضه‌ی ویرایش ۳ این مرورگر رکورد بیشترین تعداد دریافت یک نرم‌افزار در ۲۴ ساعت را در کتاب رکوردهای گینس به نام فایرفاکس ثبت کنند. روز عرضه‌ی فایرفاکس ۳ هنوز معلوم نیست اما اگر می‌توانید در روز عرضه‌ی فایرفاکس ۳ این مرورگر را دریافت کنید بد نیست در این صفحه (مطابق این دستورالعمل) برای کمک به دستیابی به رکورد مذکور ثبت‌نام کنید تا از تاریخ عرضه‌ی فایرفاکس باخبر شوید. توجه داشته باشید که اگر نمی‌توانید یا نمی‌خواهید در روز مورد نظر فایرفاکس را دریافت کنید (یا اصلاً از فایرفاکس استفاده نمی‌کنید بر خلاف من 😉 ) به نظر من بهتر است داوطلب نشوید چرا که اولاً این رکورد با تعداد ثبت‌نامها زده نمی‌شود و ثانیاً این یک رکورد برای فایرفاکس است نه برای کشورتان یا چیز دیگر.

(۲)

چند هفته پیش بود -فکر می‌کنم- برنامه‌ی «پنگان» -اگر اشتباه نکنم- در شبکه‌ی ۴ سیما، مصاحبه‌ای داشت با تیم طراح نرم‌افزار آموزش تلاوت قرآن که به کمک روشهای هوش مصنوعی با مقایسه‌ی صدای کاربر با نحوه‌ی قرائت قاریان مشهور، نحوه‌ی قرائت آنها را تصحیح می‌کرد و آنها را در یادگیری تلاوت قرآن یاری می‌رساند. چند نکته در مورد این برنامه نظرم را جلب کرد. اول این که -این یکی را امیدوارم اشتباه کرده باشم- من در یکی از بخشهای خبری سیما چیزی شنیدم در این مایه‌ها که طراح این نرم‌افزار یک نوجوان ۱۳ – ۱۴ ساله است. در این برنامه (پنگان) خبری از هیچ نوجوانی نبود، هر چند به نظرم این امر (نوجوان بودن طراح یک نرم‌افزار مقایسه‌ی اصوات) یک امر غیرممکن نیست اما تصور می‌کنم شنیده‌ی ابتدایی من یا از دسته‌ی خبرهای ساختگی یا بی‌منبعی باشد که این روزها به شنیدن و خواندنشان از رسانه‌های داخلی عادت کرده‌ایم و یا نشانه‌ی تلاشی باشد برای «نخبه‌سازی» آن هم به شکل جعلی (پسر به جای پدر و مانند آن) که نشانه‌ی رواج تفکر بیمار دیگری است که این گونه دروغسازیها را به منظور کسب افتخارات بی‌ارزش برای مملکت جایز می‌شمارد. نکته‌ی بعدی در مورد این برنامه‌ی ۱۵-۲۰ دقیقه‌ای آن بود که هیچ تصویر یا فیلمی از نحوه‌ی عملکرد نرم‌افزار نمایش داده نشد که خوب با توجه به اشاره‌ی ضمنی تیم فنی مبنی بر این که «هنوز در ابتدای راهند و جای کار در این زمینه زیاد است» کمی مشکوک به نظر می‌رسید. نکته‌ی آخر -و مهم‌تر از همه به نظرم- (که برای لحظاتی قهقهه‌ی کمیاب خنده‌ی من را به دنبال داشت) اشاره‌ی سرپرست تیم بود به این که آنها برای پیاده‌سازی این نرم‌افزار از روشهای هوش مصنوعی استفاده کرده‌اند که تا به حال در انحصار کشورهای اروپایی و آمریکایی بوده است!

(۳)

حرف از نخبه‌های کم سن و سال شد یادم آمد که چند روز پیش مطلبی خوانده بودم راجع به کشف مهم یک نوجوان ۱۶ ساله، خبرش را (به انگلیسی) اینجا می‌توانید بخوانید. خلاصه آن که این آقا (دنیل برد) توانسته به روشهای مختلف چند نوع باکتری را جداسازی کند که توانایی تجزیه‌ی پلاستیک را دارند. تجزیه‌ی طبیعی ضایعات پلاستیکی ممکن است تا ۱۰۰۰۰ سال طول بکشد که باکتریهای جدا شده توسط این دانش‌آموز می‌توانند این زمان را به چند هفته کاهش دهند. به گفته‌ی این کاشف نوجوان به این ترتیب می‌توان مشکلی را که بشر عامل ایجاد آن بوده به کمک طبیعت حل کرد.

(۴)

شاید فیلم آخرالزمان را دیده باشید. آیا واقعاً نحوه‌ی زندگی ساکنان بدوی جنگلهای قاره‌ی آمریکا به آن صورتی بوده که در آن فیلم نشان داده شده؟ چند روز پیش خبری منتشر شد مبنی بر این که در میان جنگلهای آمریکای جنوبی نشانه‌های بومیان بدوی ساکن در میان این جنگلها دیده شده و از آنها تصویربرداری شده. مشاهده‌ی تصویر این بومیان در حالی که با تیر و کمان آسمان (هلیکوپتر تصویربرداران) را نشانه گرفته‌اند خالی از لطف نیست. تصاویر را اینجا ببینید و اصل خبر را به انگلیسی اینجا بخوانید.

به‌روز می‌شویم!

موتور وبلاگ را امروز به آخرین ویرایش عرضه شده (۲.۵.۱) ارتقا دادم (از ۲.۱.۳). بر خلاف چیزی که فکر می‌کردم همه چیز به خوبی پیش رفت و بیشتر قسمتهای وبلاگ درست کار می‌کنند. افزونه‌هایی را که نیاز به ارتقا داشتند ارتقا دادم، برای ارتقای بیشترشان از قابلیت ارتقای خودکار وردپرس استفاده کردم که غیر از یک مورد، در همه‌ی موارد درست کار کرد، کد بعضی از افزونه‌ها را دستکاری کرده بودم که تغییرات را روی نسخه‌های جدیدشان هم اعمال کردم. در سرکشی به بایگانی وبلاگ متوجه شدم که یکی از سرویسهایی که برای ذخیره‌ی فایل از آنها استفاده می‌کردم (امنی‌درایو) از دسترس خارج شده، به ناگزیر، لینک فایلهای کپی شده به این سرویس را به فضای وبلاگ خودم تغییر دادم. ویرایش جدید وردپرس -گویا- امکان فشرده‌سازی صفحات را ندارد و این احتمالاً می‌تواند در آینده برای گزیر مشکل ایجاد کند. در کل، فرایند ارتقا وقت کمی گرفت.

مشترکان خوراک و خبرنامه احتمالاً تا به حال متوجه شده‌اند که اخیراً آخرین «تازه‌های گنجور» را با تازه‌های گزیر مخلوط کرده‌ام (با استفاده از این سرویس) و یکجا به خوردشان می‌دهم! در هر صورت، فکر کردم با این کار حداقل از میزان سوت و کوری اینجا کاسته می‌شود.

آری! شود، …

چرا از خواندن یک شعر لذت می‌بریم؟ به خاطر آهنگ کلامش؟ به خاطر لطافت معنایش؟ به خاطر …؟ از خواندن شعر حافظ -به نظر من- می‌توانیم به یک دلیل مضاعف لذت ببریم و آن لذت حل معما و درک معناهای دور از ذهن بیتهای دو پهلوست. یاد این بیت بودم:

گویند: «سنگ لعل شود در مقام صبر.»

آری! شود، ولیک به خون جگر شود!

هر چند گویا «لعل» به رنگهایی غیر از قرمز هم وجود دارد (مقاله‌ی ویکی‌پدیا را در مورد این سنگ قیمتی بخوانید)، اما فکر می‌کنم در نزد قدما و شاعران فارسی‌گو، به جهت کثرت استعمال ترکیب «لب لعل» همیشه آن را سرخ رنگ می‌دانسته‌اند.

حواستان به بیتی که آوردم بود؟! چطور برای خودتان معنیش کردید؟! کاری که برای انجامش باید خون جگر خورد چه‌جور کاری است؟ کار سختی است نه؟! معنی اول بیت با در نظر گرفتن همین مفهوم به ذهن متبادر می‌شود. در این معنی «به خون جگر شدن» فقط ترکیبی است که سختی کار را می‌رساند و ارتباطی با جمله‌ی اول ندارد. بله! اگر سختی بکشی حتی می‌توانی سنگ بی‌قیمت را به لعل قیمتی مبدل کنی!

اما معنی دوم که نازک‌خیالانه‌تر هم هست زمانی به ذهن خطور می‌کند که یادمان می‌آید خون جگر و لعل همرنگند! بله! شبیه کردن سنگ به لعل ممکن است و راهش آن است که روی سنگ «خون جگر» بریزی!

چند بیت بعدتر به این بیت می‌رسیم:

از کیمیای مهر تو زر گشت روی من!

آری! به یمن لطف شما «خاک» زر شود.

می‌دانید؟! اتفاق خوبی نیفتاده! چهره‌ی شاعر عاشق به زردی گراییده و علت این زردرویی هم عشق است. اما این عاشق سرسپرده این اتفاق را جور دیگری تعبیر می‌کند: کیمیا (همان اکسیر افسانه‌ای که مس را به طلا تبدیل می‌کند) را او در عشق یافته: زردرویی او در واقع نشان می‌دهد که کیمیای عشق، او را از خاک به طلا تبدیل کرده! معنای اولی که با خواندن بیت به ذهن متبادر می‌شود توصیف شکوه عشق است که خاک را طلا می‌کند (مثبت)، معنای دوم آن است که عشق چهره‌ها را زرد می‌کند (منفی)!

تمام غزل را اینجا بخوانید.

به (یا از) خانه برمی‌گردیم!

خیلی وقت می‌شود که اینجا چیزی ننوشته‌ام: آنقدر که حس نگرانی بعضی دوستان را برانگیخته‌ام. خبر خاصی نیست. این مدت ذهنم یا دور و برم شلوغ‌تر از آنی بودی که جایی برای وبگردی درست و حسابی، وبلاگ نوشتن یا … پیدا کنم. عید را هم که تا حدود زیادی به تعطیلی 😉 گذراندم و عامدانه از اینترنت -تا آنجا که می‌شد- (که خوشبختانه خیلی هم شد) دوری کردم. آنقدرها هم -البته- بیکار نبودم. یکی از لپ‌تاپهای شرکت دستم بودم تا در مدت تعطیلات طولانی عید کار واجبی را به انجام برسانم. روی لپ‌تاپ یک نسخه از نرم‌افزار «نورالسیره» تولید مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نصب بود که کلی از وقتم را پر کرد.

نورالسیره

این نرم‌افزار یک کتابخانه‌ی دیجیتالی شامل مجموعه‌ی جالب توجهی از کتابهای تاریخی قدیمی است (۸۳ عنوان کتاب در ۴۱۰ جلد که ۳۵ عنوان از کتابهای آن فارسی و باقی عربی هستند). از کتابهای مشهور فارسی آنها می‌توانم به تاریخ سیستان، تاریخ طبری (شامل دو ترجمه، یکی ترجمه‌ی معروف و تاریخی منتسب به ابوعلی بلعمی وزیر دولت سامانیان و دیگری یک ترجمه‌ی معاصر از اصل عربی)، تاریخ گزیده و همچنین ترجمه‌هایی از کتابهای ارزشمند اخبارالطوال، احسن التقاسیم، البلدان و تاریخ ابن خلدون اشاره کنم که مطمئنم اگر اهل کتاب خواندن باشید هر کدامشان می‌تواند ساعتها بلکه روزها وقتتان را به خودش اختصاص دهد. از بخشهای جالبی که خوانم و یادم مانده می‌توانم به ماجراهای پر پیچ و خم بهرام چوبین سردار شورشی دوره‌ی قباد و خسرو پرویز پادشاهان ساسانی و به موازات و در ادامه‌ی آن زندگی خسرو پرویز اشاره کنم که با شیرینی خاصی در کتاب اخبارالطوال آمده. در کتاب تاریخ قم (که تألیفش به اواخر قرن چهارم برمی‌گردد) در ذکر ولایات حوالی قم، در فهرست روستاهای «خوی» (که باید متفاوت باشد با خوی آذربایجان که امروز می‌شناسیم) در کنار نامهایی مثل «دستجرده» و «شادجرده» از «سنجان» یاد می‌کند که حدس می‌زنم همان «سنجان» زادگاه من باشد و اگر اینطور باشد فکر می‌کنم این نشان دهنده‌ی قدمت بالای این ناحیه باشد. غیر از این نرم‌افزار، بازیچه‌ی دیگری هم داشتم: دوربینی را هم که تازه خریده بودم با خودم این‌ور و آن‌ور می‌بردم و از در و دیوار و خودم و ملت عکس می‌گرفتم که تعدادی‌شان را این چندروزه آپلود کردم روی فلیکر. گفتم فلیکر! چند روزی می‌شود که فلیکر امکان آپلود ویدیو اضافه کرده به فهرست امکاناتش (البته حداکثر ۹۰ ثانیه، آن هم فقط برای کاربران پولی). غیر از این که من این قابلیت را با آپلود یک ویدئوی ۱۵ ثانیه‌ای آزمایش کردم (اینجا)، چیز جالبی که در این مورد می‌توانم بگویم واکنش منفی عجیب خیلی از کاربران فلیکر به این قابلیت است، طوری که برای اعتراض گروه راه انداخته‌اند و طومار امضا می‌کنند که چرا فلیکر به فیلم آلوده شده! تا حالا من سه یا چهار دعوتنامه برای عضو شدن در این گروه دریافت کرده‌ام (از آشناهای فلیکریم که بیچاره‌ها نمی‌دانند من از جمله خائنین روزهای اول بوده‌ام 😉 )!

مطلب دیگری که نگفته ماند مشکلاتی بود که برای گنجور طی این چند روز پیش آمده بود (اینجا را ببینید) و مشکلات جزئی‌تری که برای اینجا. البته گفتن نداشت اما گفتم که بگویم!

بنشینم و صبر پیش گیرم

اگر زمانی حس و حال شعر خواندن داشتید و دنبال یکی از خوبهایش می‌گشتید، توصیه می‌کنم این ترجیع بند زیبا و بلند سعدی را بخوانید.

تصویرها و تشبیه‌های جالبی دارد، وزن آهنگین و سریعی دارد (هموزن لیلی و مجنون نظامی است)، زمینی و ساده است و در کل بسیاری از چیزهایی را که یک شعر باید داشته باشد تا از آن احساس لذت به آدم دست دهد در خود دارد.

ترجیع بند و بند ترجیع

قالب شعر «ترجیع بند» است: یعنی ترکیبی است از چند تکه‌ی غزلگونه که پس از پایان هر تکه یک بیت خاص تکرار می‌شود یا به زبان بهتر به یک «بند» ثابت از شعر، مکرراً «ترجیع» می‌شود یعنی مخاطب به آن بازگشت داده می‌شود.

بند ترجیع در این شعر این است:

… بنشینم و صبر پیش گیرم،

دنباله‌ی کار خویش گیرم.

ادامه خواندن “بنشینم و صبر پیش گیرم”